تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

۸۵ مطلب با موضوع «جبهه و جنگ» ثبت شده است

۱۲
خرداد

بخشی از روایتِ در هویزه 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بسم الله الرحمن الرحیم

 قسمت چهارم؛ (آخرین قسمت)

 حسین زمان

یادمان نرود که موضوعِ بحثِ ما حسین‌های باحسین بود در مقابلِ حسین‌های بی‌حسین،
ما
بیگانه‌ایم با حسینی که هیچ خطری برای یزید نداشته باشد. اگر «خمینی» نبود اسلامِ قرنِ حاضر چه خطری برای آمریکا و انگلیس داشت؟ چند وقت پیش یکی از این شبکه‌های انگلیسی و بهائیِ ضدانقلاب خاطراتی از فرحِ پهلوی بیوه‌ی شاهِ مخلوع ایران پخش کرد. او می‌گفت "زمانِ انقلاب وقتی فریادِ «الله اکبر» را می‌شنیدیم تمام وجودمان ترس می‌شد «الله اکبر»ی که تا قبل از آن مایعِ آرامشِ ما بود!"
ما با الله اکبری که مایعِ آرامشِ طاغوت و جور شود بیگانه‌ایم. ما با الله اکبری قیام کرده‌ایم که سیدالشهدا در صلات ظهر عاشورا نشانمان داد. که به ازای هر ذکر و تسبیحش تیری به سویش روانه شد.
"و مپندار تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده‌اند و لا غیر ... صحرای بلا به وسعت همه‌ی تاریخ است"[1] وگرنه ابن ملجم هم زیاد نماز می‌خواند و عمر سعد هم امام المسلمین بود.

  • Mohammad Abbasi
۰۹
خرداد

بخشی از روایتِ در هویزه 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بسم الله الرحمن الرحیم

قسمت سوم؛ ادامه‌ی مطلب


«امام» در برابرِ تفکرِ تانکِ در برابر تانک نفرمودند، «تانک»! امام فرمودند: «تن»! یعنی تن در برابر تانک! امام این راهبرد را به فرزندانِ عاشورائی خود دادند: «کربلا»! / فرزندانِ عاشورائیِ من، «کربلا» مقصدِ ماست. پس عاشورائی بجنگید. با پیامِ حضرتِ امام، استراتژیِ نبردِ عاشورائیِ فرزندان روح الله در جبهه‌ها تبیین شد.

  • Mohammad Abbasi
۰۵
خرداد

حسین عربعامری (اخوی عرب)

آن عظمتِ خاکی / شهید حسینِ عربعامری مشهور به «اخوی عرب»، فرمانده‌ی حسین باورِ «گردانِ کربلا»


«ابراهیم خالقیان» مسئولِ تدارکاتِ گردان، جعبه‌ی میوه رو گذاشت جلوی چادر فرماندهی و از «اخوی عربِ فرمانده گردان» که نزدیکِ درِ چادر بود، پرسید: چند نفرین؟

اخوی در جوابش گفت: برای 5 نفر بگذار!

تدارکاتی نگاهی به داخلِ چادر انداخت و گفت: اخوی جان! شما که شش نفرین!

بعد 6 تا پرتغال گذاشت جلوی درِ چادر. اخوی هم آن سهمِ اضافه رو برگردوند و گفت:

"من الآن نمی‌خورم! به چادرِ ما کمتر هم دادی عیبی نداره، بیشتر نده!! حسابِ ما از بقیه‌ی بچه‌ها جداست!!"

اینطوری حسابِ فرمانده و چادرِ مسئولین جدا بود! سهمِ کمتر! نه حسابِ ما جداست و سهم خواهیِ بیشتر!

این‌جور نبود که هر قانونی یک تبصره‌ای، دوری داشته باشه برای خواص و از ما بهتران!

فرماندهی و مسئولیت برای بچه‌های رزمنده، آنها که شهیدسیرت بودند، یعنی سهم خواهیِ کمتر، آسایشِ کمتر، حقوقِ کمتر،  و در مقابل، تلاش و فعالیتِ بیشتر!

فرماندهی برای آن‌ها یعنی «فداکاری».

برای چی جلوی درِ سنگرِ فرماندهی‌شون می‌نوشتند: «یا حسین! فرماندهی»؟
برای این‌که دائماً به خودشون این تذکر رو بدن که فرماندهیِ حسین، یعنی فداکاریِ حسین!
«فرماندهی» یعنی نهایتِ از خود گذشتن، نهایتِ از جان گذشتن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از خود گذشتن بالاتر از «از جان گذشتن» است! چرا؟ چون اول باید از «خود» بگذری تا بعد بتوانی از «جانت» بگذری! تا از «خود» نگذری؛ تا از «خویش‌تنِ» نفست عبور نکنی، از جانت نخواهی ‌گذشت!

  • Mohammad Abbasi
۰۵
خرداد

بخشی از روایتِ در هویزه 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بسم الله الرحمن الرحیم

قسمتِ دوم / ادامه‌ی مطلب

هویزه تصویر 2

ولی آنها که فهمیدند «حسین» یعنی چه، شدند «حسینِ فهمیده»، شدند «سیدالشهدای این نهضت». آنها که «حسین» را فهمیدند و حسینِ زمانشان را شناختند، بهشتی شدند، شدند «بهشتی». «سید محمد حسینِ حسینیِ بهشتی». و در جنگِ تحمیلی، همین حسین‌ها، شدند «غلامِ حسین»! آنها که گلوی استکبار غرب و شرق را در دفاع مقدس، أفشردند، شدند «افشردی» (غلامحسینِ افشردی). شدند «علمُ الهدی»؛ علمدارِ هدایتِ این راه؛ «سید حسینِ علم الهدی». که الآن دعوتمان کرده ما را بر قطعه زمینی که او و یارانش، روزگاری نه چندان دور، آن را کربلا کرده بودند!، همین‌جا را که تو با افتخار نشسته‌ای و همین‌جا که من ایستاده‌ام.

...

  • Mohammad Abbasi
۰۲
خرداد

بخشی از روایتِ در هویزه  
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بسم الله الرحمن الرحیم

هویزه

حسین‌های باحسین، «حسین باور»ها

آنها که فهمیدند «حسین» یعنی چه! / مثلِ «حسین فهمیده» / «حسینِ افشردی» که شما ایشان را بیشتر با «حسن باقری» می‌شناسید. غلامِ حسین، افشردی / حسینِ علم الهدی، البته سیدحسین علم الهدی ...

و در طرفِ مقابل هم حسین‌های یزیدیِ بی‌حسین که در برابرِ حسین‌اند!
مثلِ صدام حسین تکریتی / شاه حسین اردنی / حسین کامل / ...

  • Mohammad Abbasi
۳۱
ارديبهشت

شهید «اخوی عرب»

شهید حسینِ عربعامری مشهور به «اخوی عرب» (آن که لباسِ سبزِ سپاه بر تن دارد؛ علمدار و فرمانده‌ی خط شکنِ گردانِ همیشه پیروزِ کربلا.)

دوربینِ فیلمبرداری صحنه‌ای را از شهید «اخوی عرب» فرمانده‌ی گردانِ کربلا شکار کرده‌‌! آن صحنه‌ که «اخوی» بدونِ این‌که بداند در لنز قرار گرفته و دوربین، همراه با او حرکت می‌کند. «اخوی عرب» وقتی که متوجه می‌شود، در واکنشِ به فیلمبردار و دوربینش بدونِ این‌که به سمتِ‌شان بچرخد، در همان حال‌که سرش پائین است و به مسیرش ادامه می‌دهد، با لبخند و طنزِ ملیحانه‌ای می‌گوید:

"آبروی ما رو بردی!"

در ظاهر خطاب به دوربین است؛ در حقیقت و باطن خطاب به ریا و خود نمائی است.

شهدا هر کجا که تظاهر و خودنمائی بوده، آبرویِ خودشون رو در پیشگاهِ الهی رفته می‌دیدند. قربانِ همه‌شون! «اولیائی تحت قبائی لا یعرفهم غیری» ـــ امروزه که دوربین و تظاهر و چهره شدن، رسمِ بازارِ خیلی‌ها شده!

بازارِ خیال و دروغِ چت و واتس‌اپ و وایبر و وای فای و بی بی إم(بلک بِری مسنجر) و وی چت و فیس بوک و اسنپ چت و اسکایپ و هزار کوفت و زهرِ مارِ دیگه به صورتِ آنلاین!

گاهی «گوشیِ همراش» رو می‌گرفت و شروع می‌کرد به دعا و گریه!!

گوشیِ همراه کجا بوده؟! حاشیه‌های سفیدِ دور تا دور ادعیه‌های «کلیاتِ مفاتیح» رو بریده بود تا به‌راحتی داخلِ جیبش جا بشه! تا همیشه همراش و مدام گوش به زنگِ خدا باشه!

  • Mohammad Abbasi
۳۱
ارديبهشت

شهید محمد دهقان نژاد

شهدای والفجر 8 رو که آورده بودند موقعِ تشییع، من یادمه «محمد دهقان نژاد» انگار تو این دنیا نبود! هی می‌رفت زیرِ تابوتِ این شهید و هی می‌رفت زیرِ تابوت اون شهید، غرقِ اشک بود و اصلاً می‌فهمیدی که مرغِ دلش پرواز کرده؛ حالِ خوشی داشت! آخرین تشییعِ جنازه‌ای بود که زیرِ تابوتِ شهدا بود!

گلزارِ شهدای شاهرود

کسی را می‌برند که هیچ نبیند جز محبوب. آن دفعه‌ی آخر هیچ نمی‌دید جز محبوب.

  • Mohammad Abbasi
۳۰
ارديبهشت

شهید محمد دهقان‌نژاد

از راست نفرِ اول شهید محمد دهقان‌نژاد

«اکبر شعبانزاده» تعریف می‌کرد: قبل از «عملیاتِ والفجرِ 8» همان روزهائی که گردانِ کربلا در مقرِّ ولیعصر (رمل‌های حمیدیه) بود، یک روز «محمد دهقان ‌نژاد» آمد و در بینِ صحبت‌هایش گفت: "اکبر! نماز شب هم می‌خونی؟!"
گفتم:
"کسی نیست بیدارمون کنه!" (هم شوخی کردم و هم بهانه آوردم!)

  • Mohammad Abbasi
۲۶
ارديبهشت

ژنرالِ دوچرخه سوار

بایسیکل ران! / برگشت از حسینیه‌ی تخریب / کاش این عکس‌ها مثلِ خودِ سردار، کیفیت داشت.

ژنرالِ دوچرخه سوارِ دوکوهه، سردارِ خاکی و متواضعِ همت، برادر «مجتبی عسگری» می‌فرمود:

"به حاج احمدِ متوسلیان گفتند این عددِ «27» چیه که تیپِ «محمد رسول الله» را بغلِ کرده و در مجموع تیپ 27 محمد رسول الله را تشکیل داده؟
حاج احمد گفت: "حکمت داره؛ اولاً «27» یادآوره 27 رجب، عیدِ مبعثِ حضرتِ رسول اکرم
(صلوات الله علیه و آله) هست. / ثانیاً «2» را در «7» ضرب کنید، می‌شود «14» و چهارده، عددِ معصومینِ ما علیهم السلام است. / ثالثاً «2» را از «7» کم کنید، می‌شود «5» و عددِ 5 به پنج تنِ آل عبا بر می‌گردد و خامسِ آلِ عبا که امام حسین است. / رابعاً «2» را به «7» اضافه‌ کنید، می‌شود 9 و تسعه المعصومین من ذریه الحسین. / خامساً عدد 27 را بالعکس کنید می‌شود «72» و عددِ 72 هم معرفِ حضورِ کربلائی‌ها و عاشورائیان هست!"

سردار مجتبی عسگری

می‌دونم الآن دستت رو مُشت کردی گذاشتی زیرِ لبت و می‌گی: "اِ اِ اِ اِ اِ باز این پسره عباسی چشم ما رو دور دید!"

سردار! (به قولِ خودت): "بالا بری پائین بیای دوسِت داریم؛ دستِ خودتت هم نیست!"

بگردم اون اثرِ یادگاری از «تمدنِ خاکی» رو که هنوز زیرِ گردنِ حضرتعالی چون مدالِ مالکِ اشتر می‌درخشه!

  • Mohammad Abbasi
۲۳
ارديبهشت

شهید مجتبی کاویانی

مجتبی کاویانی / فرمانداری خرمشهر / ساعاتی قبل از عملیات کربلای پنج (غروبِ منجر به عملیات)

رفتم سراغِ «پیشانی بندِ یا حسین» که از دستِ «مجتبی کاویانی» قایمش کرده بودم! آن هم به خیالِ خودم در امن‌ترین جا که عقلِ جن هم به آن نمی‌رسید؛ بینِ دو لایه‌ی فانسقه‌ی بندِ حمایلم. فکر می‌کردم با این مخفی‌‌کاری، جاش محکمِ محکم است.

 آنقدر برای به دست آوردنش پاپیچ شد که گمان کردم بالاخره به پیشانی بند دست می‌یابد. خودش به هر زبانی و به هر طریقی حریفم نشد. واسطه فرستاد و پس از آن واسطه‌هائی. اما او هر اندازه که اصرار می‌کرد «من» مصمم‌تر می‌شدم که پیشانی بند را ندهم و برای «خودم» نگه دارم.

  • Mohammad Abbasi