بچهها از همین جائی که الآن «یادمانِ شلمچه» شده وارد شدند. پشتِ فَلسهائی که حالا حد و مرزِ ما و عراقه؛
کانالِ اصلیِ ورودِ نیروهای «حسین قنبر» (گردانِ کربلا) همین جا بود و در ادامه، 200 - 300 متر جلوتر بچهها مقابلِ «نونی شکل»های عراقی ...!!
شدتِ آتشِ دشمن قابلِ وصف نیست ...!!
قرار بود ما بریم نزدیکیهای «بوارین» خط رو از «مشهدیها» تحویل بگیریم. حالا چند کیلومتر مانده به اونجا «حسین قنبر» به فرماندهی مشهدی رسیده و باید از همین نقطه، کار و مأموریتِ گردان شروع بشه! بچههای «گردانِ مشهدی»ها تمام شده بودند!! ... شدتِ آتشِ دشمن و گلولههای مستقیم و منحنی و انفجارهای پی در پی، اونجا را قتلگاهِ دسته گلهای با غیرتِ مشهدی کرده بود! ... کانال پُر بود از اجسادِ مطهرِ شهدا و کشتههای عراقی ... مثلِ شلنگِ آبی که میخوای باغچه آب بدی، رو سرِ بچهها گلوله میبارید! (نه آقا! هنوزم نتونستم اون حجم و شدتِ آتش رو بگم! از روبرو هم میبارید، از جناحین هم میزدند! ... تو در عمقِ آتشِ عراقیها بودی)