تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه
۲۱
بهمن
  • Mohammad Abbasi
۰۷
بهمن

لبخند

لبخند بزن آقا!
که لبخندِ تو تمامِ قوایم را به هم می‌ریزد!
تو بخند، من تمامِ دنیا را می‌سازم ...

  • Mohammad Abbasi
۰۶
بهمن

تلگرام

برای ورود به کانالِ تلگرام تمدن خاکی (اینجا) را کلیک کنید.

  • Mohammad Abbasi
۰۵
بهمن

بسم الله الرحمن الرحیم


برای ورود به کانالِ تلگرام تمدن خاکی (اینجا) را کلیک کنید.

  • Mohammad Abbasi
۲۰
دی

«کربلای 5»

مأموریتِ گردان تموم شد و برگشتیم سرِ زمین (دزفول - مقر قائمیه)

یک گردانِ حدودِ 300 نفره رفته بود و حالا کمتر از یه گروهان برگشته بود (حدودِ 100 نفر!) / یه عده شهید شده بودند؛ یه عده مفقود و یه عده هم زخمی و حالا با ما نبودند!

چادرها بود، وسایلِ بچه‌ها بود، ... اما دیگه بچه‌ها نبودند ... دسته گل‌های گردان نبودند ... غروب شده بود و هیچ کس حال و روزِ خوشی نداشت!

قائمیه

بیابان‌های اطرافِ دزفول / جایگاهِ مکارمِ انسانی
مقر قائمیه محل استقرار نیروهای تیپ 12 قائم آل محمد

هر روز غروب‌ها که می‌شد «حاج عباس اکبریان» و «حاج رضا واحدی» چاووشی می‌کشیدند و بچه‌های گردان رو برای سینه‌زنیِ دوره فرا می‌خوندند:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است ... بچه‌ها همینطور که جمع می‌شدند جواب می‌دادند: یا حسین!

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ... یا حسین!

و حلقه‌ی اتصالِ بینِ أرض و سما تشکیل می‌شد. حلقه‌ای که بهش می‌گفتیم «سینه‌ی دوره»

اما حالا این غروب در محوطه‌ی گردان و کنارِ «حسینیه‌ی شهدا» سنگین‌ترین و غم انگیزترین غروبِ حضورِ کربلای پنجی‌های گردان کربلا یود.

  • Mohammad Abbasi
۱۹
دی

یادمان شلمچه

بچه‌ها از همین جائی که الآن «یادمانِ شلمچه» شده وارد شدند. پشتِ فَلس‌هائی که حالا حد و مرزِ ما و عراقه؛

 کانالِ اصلیِ ورودِ نیروهای «حسین قنبر» (گردانِ کربلا) همین جا بود و در ادامه، 200 - 300 متر جلوتر بچه‌ها مقابلِ «نونی‌ شکل»‌های عراقی ...!!

شدتِ آتشِ دشمن قابلِ وصف نیست ...!!

قرار بود ما بریم نزدیکی‌های «بوارین» خط رو از «مشهدی‌ها» تحویل بگیریم. حالا چند کیلومتر مانده به اونجا «حسین قنبر» به فرمانده‌ی مشهدی رسیده و باید از همین نقطه، کار و مأموریتِ گردان شروع بشه! بچه‌های «گردانِ مشهدی»‌ها تمام شده بودند!! ... شدتِ آتشِ دشمن و گلوله‌های مستقیم و منحنی و انفجارهای پی در پی،  اونجا را قتلگاهِ دسته گل‌های با غیرتِ مشهدی کرده بود! ... کانال پُر بود از اجسادِ مطهرِ شهدا و کشته‌های عراقی ... مثلِ شلنگِ آبی که می‌خوای باغچه آب بدی، رو سرِ بچه‌ها گلوله می‌بارید! (نه آقا! هنوزم نتونستم اون حجم و شدتِ آتش رو بگم! از روبرو هم می‌بارید، از جناحین هم می‌زدند! ... تو در عمقِ آتشِ عراقی‌ها بودی)

  • Mohammad Abbasi
۰۹
دی

شنیدید؟! ........... دیروز توجه کردید؟! ...........

«آقا» فرمودند: امیدی به سیاستمدارانِ جهان ندارم!

 کجا این حرف رو زدند؟ در حضورِ سیاستمداران!!

آقا و سیاستمداران

(خدایا به ما فهمِ درستِ شناختِ حقیقت و عملِ خالصانه به آن را عنایت فرما! )

  • Mohammad Abbasi
۰۹
دی

خانواده شهید مسیحی

مادرانِ شهیدان: «آقاخانیان» و «خاچاطوریان» در جشنواره «عمار»

خدایا چی می‌خواستی با این عکس‌ها به مای بی‌هوش بگی؟!

 چه تذکری در این نما و معرض نهفته داری؟!

چه اتفاقی افتاده که رهبرِ معظمِ انقلاب به اهلِ بیتِ این شهدای والامقام سر می‌زند؟!!

یادِ «وهب بن عبدالله کلبی» افتادم. ترسای نترسِ میدانِ کربلا، جوانِ مسیحی، پُر شور، با عظمت و فهیمِ أرضِ نینوا

در حالی که وارد میدان می‌شد و در حینِ مبارزه با دشمنِ غدّار این چنین رجز می‌خواند: 

انْ تُنْکُرونی فَأنَا ابْنُ الکلب! سَوْفَ تَروَنی و تَرَوْنَ ضَرْبِی!‌ وَ حَمْلَتِی و صَولَتی فی الحَرْبِ، ادْرِکُ ثَأْرِی بَعْدَ ثَأْری صَحْبی‌ الْکَرْبَ امامَ الکربِ! لَیْسَ جِهادی فِی الْوَغی بالْلَعْبِ‌!

مرا انکار می کنید؟!! من پسرِ کلبم! بزودی ضربِ شستم را خواهید دید که (در میدان رزم ) چگونه خواهم بود! آمده‌ام تا به خونخواهیِ یارانم از شما کشته بسازم! و در این عزم و اراده و جهاد، سرسخت و بی شکیبم!

خدایا یاری‌مان فرما تا برای آقامون «عمار» باشیم! هنوز فریادِ «هل من ناصر ینصرنی» آقا به گوش می‌رسد: «أینَ عمار؟!»

شهید روبرت لازار

      دیدار رهبر معظمِ انقلاب با خانواده‌ شهید«روبرت لازار» (لینکِ این دیدار)

  • Mohammad Abbasi
۰۶
دی

تو در خواب!

  • Mohammad Abbasi
۰۲
دی

شهید مهدی باکری

عکسی از شهید «مهدی باکری» در 28 سالگی که از شدتِ خستگی به قولِ همسرش شبیهِ پیرمردِ 60 ساله شده!

همسر شهید مهدی باکری: این عکس تمام خستگی آقا مهدی را بعد از عملیات نشان می‌دهد؛ معلوم است که 3 ـ 4 شب و روز استراحت نکرده؛ طوری که دیگر چشم‌هایش از خستگی باز نمی‌شود. با توجه به زمینه این عکس فکر می‌کنم منطقه غرب و عملیات حاج عمران باشد.

(لینک به صفحه مربوطه)

  • Mohammad Abbasi