آن عظمتِ خاکی
آن عظمتِ خاکی / شهید حسینِ عربعامری مشهور به «اخوی عرب»، فرماندهی حسین باورِ «گردانِ کربلا»
«ابراهیم خالقیان» مسئولِ تدارکاتِ گردان، جعبهی میوه رو گذاشت جلوی چادر فرماندهی و از «اخوی عربِ فرمانده گردان» که نزدیکِ درِ چادر بود، پرسید: چند نفرین؟
اخوی در جوابش گفت: برای 5 نفر بگذار!
تدارکاتی نگاهی به داخلِ چادر انداخت و گفت: اخوی جان! شما که شش نفرین!
بعد 6 تا پرتغال گذاشت جلوی درِ چادر. اخوی هم آن سهمِ اضافه رو برگردوند و گفت:
"من الآن نمیخورم! به چادرِ ما کمتر هم دادی عیبی نداره، بیشتر نده!! حسابِ ما از بقیهی بچهها جداست!!"
اینطوری حسابِ فرمانده و چادرِ مسئولین جدا بود! سهمِ کمتر! نه حسابِ ما جداست و سهم خواهیِ بیشتر!
اینجور نبود که هر قانونی یک تبصرهای، دوری داشته باشه برای خواص و از ما بهتران!
فرماندهی و مسئولیت برای بچههای رزمنده، آنها که شهیدسیرت بودند، یعنی سهم خواهیِ کمتر، آسایشِ کمتر، حقوقِ کمتر، و در مقابل، تلاش و فعالیتِ بیشتر!
فرماندهی برای آنها یعنی «فداکاری».
برای چی جلوی درِ سنگرِ فرماندهیشون مینوشتند: «یا حسین! فرماندهی»؟
برای اینکه دائماً
به خودشون این تذکر رو بدن که فرماندهیِ حسین، یعنی فداکاریِ حسین!
«فرماندهی» یعنی نهایتِ از خود گذشتن، نهایتِ از جان گذشتن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از خود گذشتن بالاتر از «از جان گذشتن» است! چرا؟ چون
اول باید از «خود» بگذری تا بعد بتوانی از «جانت» بگذری! تا از «خود» نگذری؛ تا از
«خویشتنِ» نفست عبور نکنی، از جانت نخواهی گذشت!
- ۹۴/۰۳/۰۵
باید سکوت کرد و شنید و اندیشید و عمل کرد