تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

۳۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۰
فروردين

لبیک یا خمینی

...

حضرتِ امام کی گفت: "جنگ ما جنگ عقیده است"؟ همان زمانی که خیلی‌ها فکر کردند تفکرِ او به انتهای خط رسیده! همان زمانی که خیلی‌ از ما حضرتِ امام را باختیم و تفکرش را غربِ فرصت طلب به نفعِ منافعِ خودش بُرد! همان زمانی که ما تفکرِ اسلامِ نابِ محمدی )صلوات الله علیه و آله و سلم)  را که او در عصرِ غربت و مظلومیتِ اسلامِ رسول الله دوباره حیات بخشید و از سر گرفت را قربانیِ دیپلماسی و تفسیرِ به روز شده‌ی تمدن و دنیای غرب و روابط با غرب و جهانی شدنش کردیم؛ قربانیِ فن و عمل مفسرین و متفکرینِ غربی؛ که تفکرشان رهبریِ مذاکرات بین ملت‌های دربند اما صاحبِ سرمایه و سرمایه‌دارانِ مستکبر به منظور حصولِ تمامِ آن سرمایه برای رسیدن به مطامع و پُر کردنِ منافعِ خویش، تحتِ لوای صلح! با دکترینِ سازش! بود؛ سازشِ بینِ «گرگ و میش»! که مورد رضایت طرفین باشد!! "در‌‌ همان حدی که آن‌ها آقا باشند ما نوکر، آن‌ها ابرقدرت باشند ما ضعیف، آن‌ها ولی و قیم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آن‌ها"[1] قربانیِ بازیِ «برد-برد»! ...

  • Mohammad Abbasi
۰۹
فروردين

"سخت ترین کار، حسینی شدن است و سخت‌تر از آن حسینی ماندن"!

شهدا و دانشگاه

  • Mohammad Abbasi
۰۸
فروردين

شهید بهروز مشتاقی

 بخشی از وصیتنامه‌ی هنرمندِ شهید بهروزِ مشتاقی:

"و شما ای عزیزان اگر می‌خواهید از ادامه دهندگان واقعی راهِ شهیدان باشید و سعادت آخرت خود را تضمین کنید جز این نیست که باید کار و زندگی  خودتان را با وظیفه‌ای که خداوند برای شما مشخص کرده تنظیم کنید و زندگی را بر اساس وظیفه‌ای که دارید به پیش ببرید. ... و تنها چیزی که در آن دنیا می‌تواند انسان را سعادتمند کند اعمال صالح با نیت پاک بر اساس وظیفه است. چه بسا که انسان کارهای خود را با نیت پاک انجام دهد ولی آن کار وظیفه‌اش در آن زمان نبوده است."

  • Mohammad Abbasi
۰۸
فروردين

َشهید آوینی

"عادت، ویرانگر ایمان است؛ چرا که میان عملِ ظاهر و حکمتِ باطنیِ آن عمل فاصله می‌اندازد و اعمال و اذکار و اوراد را از ارواح تهی می سازد."

1) فکر کردم به این «وبلاگ» عادت کردم. 

2) قبلاً فکر می‌کردم «وبلاگ» می‌تواند گلوی تشنه‌ی مرا سیراب کند.

3) حالا به این نتیجه رسیدم که اعمال و اذکار و اورادِ این وبلاگ، مرا از روح تهی ساخته است. (این اعمال و اذکار و اوراد، محتاجِ به روح و حیاتی است که باید در من دمیده شود)

4) بنابراین روزی بیش از یک ساعت وقت نخواهم گذاشت؛ مگر این‌که تکلیفی بیش از این یک ساعت بر دوشم احساس کنم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

  • Mohammad Abbasi
۰۷
فروردين

مایل بودم قسمتِ دومِ روایتِ «دشمن، گرایِ استراتژیِ نبرد ما را گرفته» را بیاورم. اما از آنجا که در قسمتِ نظراتِ این پُست، مخاطبی ندیدم از ارائه‌ی بخشِ دومش صرفِ نظر کردم.

تمدن خاکی

همین اندازه متذکر می‌شوم که حوادثِ «یمن»، «عراق»، «سوریه»، «عربستان»، «ایران» و جهان را جدی بگیرید! هستی در انتظارِ آن اتفاقِ بزرگ است!

به قولِ حاج حسین آقای یکتا: "دنیا دردش گرفته است؛ این فعل و انفعالات و قبض و بسطِ جهان، دردِ قبل از آن زایمان است." راویِ امسالمون هم می‌گفت: "مثلِ ابرِ بهاری نشانه‌های ظهور در حالِ باریدن است."
........................................................
اللهم عجل لولیک الفرج ........................................................

  • Mohammad Abbasi
۰۷
فروردين

شما «متلاشی» را در این خاطره به معنای کسی بگیرید که خیلی تلاش می‌کند!
 [با اجازه‌ی فرهنگستانِ لغت
] متلاشی: یعنی از بس تلاش می‌کرد!!


لبخند بزن برادر

تقریباً تُپل و متوسط القامه بود. آدمِ خیلی ساده، بسیار کم حرف، در کارکردن فوق العاده جدی و خیلی پُر جنب و جوش و خستگی ناپذیر بود! تلاش این بنده‌ی خدا واقعاً تو چشم و خودش خیلی «متلاشی» بود!
با بودنِ او در چادرِ 12نفره‌ی دسته‌ی ما دیگر هیچ‌کس دلتنگِ «مامانش»! نمی‌شد!  
مثلِ مامان بود برای بچه‌ها! این طرف و آن طرف می‌زد؛ کارها را سر و سامان می‌داد؛ غذا تحویل می‌گرفت؛ در آن هوای بسیار گرمِ اهواز (پنج طبقه‌های تیپِ 21 امام رضا) می‌رفت یخ می‌آورد. یخ‌ها را خرد می‌کرد. سنگر تمیز و مرتب می‌کرد. ظرف‌ها را می‌شست. سفره پهن می‌کرد؛ سفره جمع می‌کرد. غذا می‌کشید؛ خلاصه آقا! همه کار می‌کرد و همه‌ی این کارها را هم با یک «زیرپوش» به سرانجام می‌رساند!

  • Mohammad Abbasi
۰۶
فروردين

عملیات هایی که با رمز «یا زهرا» انجام شد

 عملیات‌هائی که در دفاعِ مقدس با رمزِ «یا زهرا» سلام الله علیها انجام شد:

 

نام عملیات

محل نبرد



نام عملیات

محل نبرد

1

فتح المبین

غربِ شوش - دزفول

5

کربلای 6

نفت شهر

2

بدر

هورالهویزه

6

بیت المقدس 2

ماؤوت ارتفاع قمیش

3

والفجر 8

فاو

7

نصر 7

قلعه دیزه - دوپازا

4

کربلای 5

شلمچه

 

 

 

  • Mohammad Abbasi
۰۵
فروردين

ذکر

بچه‌ها وقتی «خط» شکسته می‌شد می‌گفتند: «خدا خط را شکست» اعتقادِ قلبی‌شان این بود که خدا کارها را سامان می‌دهد و هدایت می‌کند. "کلیدهای غیب نزدِ اوست. ... برگی از درختی نمی‌افتد مگر این‌که خدا می‌داند؛ دانه‌ای، ذرّه‌ای وجود ندارد حتی در تاریکی‌های زمین؛ مگر این‌که خدا می‌داند؛ هیچ تر و خشکی نیست؛ جز این‌که همه‌ی آنها در تقدیر و فرمانِ خداوندی ثبت است و آشکار."[1] مواقعی هم که مشغولِ هدف گیری و تیراندازی بودند؛ ذکرِ لبشان "وَ مَا رَمَیتَ إذ رَمَیتَ وَ لَـکِنَّ اللهَ رَمَی" بود.[2] و هم آن مواقعی که رعد و برقِ تیر و ترکش‌های دشمن، طوفانی به پا می‌کرد و گلوله و آتش بود که بر سر و روی بچه‌ها می‌بارید در آن لحظات هم اعتقاد داشتند که تمامیِ آن‌ها و آن همه عبور و مرورها حساب و کتاب دارد و هدایت شده است و کائنات مأموریت دارند که در مسیری طیِّ طریق کنند که به آنها امر شده است.  

این جملات را به خاطر دارید که امامِ عزیز و بزرگوار می‌فرمود: "خرمشهر را خدا آزاد کرد." – "فاو را خدا آزاد کرد." این‌ها معنیِ همان ذکرِ « و ما رمیت اذ رمیت ...» بود.

روی این ایفای منهدم شده‌ی عراقی هم نوشته شده: «اثرِ ذکر» /  گاهی در منطقه به این جور تابلوها بر می‌خوردی؛ که بچه‌ها مثلاً روی تانکِ واژگون شده‌ و یا در گِل گیر کرده‌ای، می‌نوشتند: "اثرِ دعای امام زمان" یا اثرِ "نمازِ شبِ حضرتِ امام". بچه‌ها باور داشتند که اگر قرار هست یاری شوند باید به یاری‌کننده توجه نمایند. از این قبیل تابلوها گهگاه در منطقه‌ی عملیاتی دیده می‌شد که رزمنده‌ی خوش‌ذوقی احیاناً با اسپریِ رنگ این تذکرات را به بیننده یادآوری می‌کرد.
 "اثرِ اخلاص
" / "اثرِ دعای پدر و مادر" / اثرِ ذکرِ « و ما رمیت» / اثرِ عنایتِ خدا / اثرِ ذکرِ یا الله / اثرِ توسل به ائمه‌ی اطهار علیهم السلام/ اثرِ ذکرِ یا زهرا سلام الله علیها



[1]  آیه‌ی 59 از سوره‌ی مبارکه‌ی انعام

[2] بخشی از آیه‌ی 17 سوره‌ی مبارکه‌ی انفال است که می‌فرماید: " ... تو تیر نینداختی؛ بلکه خدا انداخت. ..."

  • Mohammad Abbasi
۰۴
فروردين

شهسد محمدرضا حسینی

حالا که پس از سال‌ها به عکسِ پیکرِ مطهرِ «شهید محمدرضا حسینی» نگاه می‌کنم می‌بینم که دوختنِ آن بازوبندِ «یا زهرا» بر بازوی راستش (که در عکس هم مشهود است) بی حکمت نبود؛ چرا که ترکش‌ها بر بازو و پهلوی «محمدرضا» نشستند تا نشانِ زهرائی بگیرد. صلی الله علیک ایتها الصدیقه الشهیده، یا زهرا


یا زهرا

ساعاتِ پایانیِ روز 29 اردیبهشتِ 67 / ارتفاعِ «شیخ محمد» / منطقه‌ی عمومیِ ماؤوت / عملیاتِ بیت المقدسِ 6
استاد دائی رضا بسطامی و شهید حاج عبدالله عرب نجفی، ساعتی پس از شهادتِ محمدرضا

  • Mohammad Abbasi
۰۴
فروردين

برگرفته از خاطراتِ برادر «عباسِ مطهری»


قبل از عملیاتِ «بیت المقدسِ 6» گردان ما بچه‌های شاهرود، که «گردان سیدالشهدا» بود، مأموریت داشت تا برای شرکت در این عملیات عازمِ غرب شود. بچه‌ها به گردانِ سیدالشهدا به خاطرِ فرماندهیِ «حاج عبدالله عرب نجفی» گردانِ «حاج عبدالله» هم می‌گفتند. با ابلاغِ مأموریت، گردانِ ما عازمِ ارتفاعاتِ غرب گردید و سر انجام در منطقه‌ای به نامِ «مقرِّ گردوئی» استقرار یافت.

انگشتری برای دستانِ چند شهید

گردانِ سیدالشهدا / مقرِّ گردئی / چند روز قبل از عملیات
از راست: 1) محمد موحدی -جانشین گردان- 2) شهید محمدمهدی حجی 3) شهید منصور عبداللهی 4) شهید محمدرضا حسینی 5)شهید حاج عبدالله عرب نجفی -فرمانده گردان- 6) رضا حسام 7) رضا صانعی 8) شهید حسن عامری 9) جهانگیر (مهدی) جهانی 10) محمود حاج قاسمی -آن که پشتِ سر ایستاده-


من امدادگر ِ دسته‌ی «حبیب بن مظاهر» بودم. با این‌که اسم دسته، حبیب بن مظاهر بود، ولی فرمانده دسته‌ی ما «محمدرضا حسینی» که 18 ساله بود، جوان ترین فرمانده دسته و یکی از نیروهای شناخته شده و محبوب گردانِ حاج عبدالله بود.

محمدرضا مداحی هم می‌کرد و گاهی با همان لحنِ مداحی‌اش سر به سرِ بچه‌ها می‌گذاشت. جوانی به غایت بشاش، پر انرژی و شوخ طبع بود. بچه‌ها خیلی دوستش داشتند. تا آن موقع حدود دو سالی جبهه داشت.

حول و حوشِ عملیات محمدرضا بچه‌های دسته را جمع کرد و گفت:

  • Mohammad Abbasi