راویِ امسالمون می‌گفت:
يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ب.ظ
"سخت ترین کار، حسینی شدن است و سخت‌تر از آن حسینی ماندن"!
تمدن خاکی
تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد
طبقه بندی موضوعی
-
جبهه و جنگ
(۸۵) -
راهیان نور
(۱۳) -
روایت تحلیلی
(۵۰) -
معاصر
(۴۷) -
کوثر
(۲۰) -
چشمه‌ی معرفت
(۱۸) -
تذکر
(۲۰) -
لبخند بزن برادر
(۹) -
گزارشگر
(۲۱) -
با قاب خاطرات، در جستجوی رفقا
(۱)
کلمات کلیدی
بایگانی
- بهمن ۱۳۹۴ (۴)
- دی ۱۳۹۴ (۶)
- آذر ۱۳۹۴ (۱۱)
- مهر ۱۳۹۴ (۴)
- شهریور ۱۳۹۴ (۱۱)
- مرداد ۱۳۹۴ (۲۰)
- تیر ۱۳۹۴ (۳۳)
- خرداد ۱۳۹۴ (۲۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۲۷)
- فروردين ۱۳۹۴ (۳۵)
- اسفند ۱۳۹۳ (۲۳)
آخرین مطالب
-
۹۴/۱۱/۰۷لبخند بزن آقا!
-
۹۴/۱۱/۰۶تلگرام «تمدن خاکی»
-
۹۴/۱۱/۰۵معرفیِ تلگرام
-
۹۴/۱۰/۲۰بعد از عملیات
-
۹۴/۱۰/۱۹کربلای 5
-
۹۴/۱۰/۰۹روایتِ ره بر
-
۹۴/۱۰/۰۶تو در خواب!
-
۹۴/۱۰/۰۲نمادی از غیرتِ آذریِ ایرانِ اسلامی
پیوندهای روزانه
"سخت ترین کار، حسینی شدن است و سخت‌تر از آن حسینی ماندن"!
یه نیرویی توی جمع بچه های حسین هست به نام
محمدفاضل ، تخریب چی بود، و آرپی جی دستش بود،همه ی نیروها شب عملیات (درهویزه) اسلحه نداشتند که امام میگه
اسلحه نداشتند ولی بادلی سرشار از معرفت عاشورا و معرفت حسین علیه السلام
بودند.
محمد فاضل دانشجو بود، اصلا اینجا مقتل و مشهد یک تعداد دانشجوست.
مفتل حسین هایی که فهمیدند حسین یعنی چه مثل حسین علم الهدی، حسینی که علم جنگ ما روی دوشش بود.
شب عملیات محمد فاضل یک تانک رو میزنه و بعد تانک آتیش میگیره و سرباز عراقی که در حال سوختن بوده ازش میاد بیرون، بعد محمد فاضل میره به سمت تانک بعد رفیقش میگه محمد کجا؟ میگه میرم نجاتش بدم، میگه تو خودت چند دقیقه پیش زدیش، گفت به وقتش تخریب و به وقتش ترمیم اون موقع باید میزدمش الان باید نجاتش بدم.
محمد فاضل دانشجو بود، اصلا اینجا مقتل و مشهد یک تعداد دانشجوست.
مفتل حسین هایی که فهمیدند حسین یعنی چه مثل حسین علم الهدی، حسینی که علم جنگ ما روی دوشش بود.
شب عملیات محمد فاضل یک تانک رو میزنه و بعد تانک آتیش میگیره و سرباز عراقی که در حال سوختن بوده ازش میاد بیرون، بعد محمد فاضل میره به سمت تانک بعد رفیقش میگه محمد کجا؟ میگه میرم نجاتش بدم، میگه تو خودت چند دقیقه پیش زدیش، گفت به وقتش تخریب و به وقتش ترمیم اون موقع باید میزدمش الان باید نجاتش بدم.
پاسخ:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا به شما خیر بدهد.
بنی صدر دستور داده بود که باید نیروهای مستقر در هویزه عقب نشینی کنند و به سوسنگرد بیایند. حسین علم الهدی می گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنیصدر هم صحبت کرده بود. وقتی که دید راه به جایی نمیبرد، نامهای به آقای خامنهای نوشت و گفت که "... تعداد اسلحههای ما از تعداد نیروها هم کمتر است، ولی میمانیم! ..."
خدایا معرفتِ حسینی به ما ارزانی دار و اراده‌ای که چون «حسین» اگر تعدادِ ما کم بود و سلاحِ دشمن زیاد، پای مکتبِ مان و اعتقادِمان بمانیم. الهی آمین
حضرتِ آقا ﴿ادام اللهُ ظلِّه الوارفَ﴾ بیستم اسفندِ سالِ 75 در مزارِ شهدای هویزه بیاناتی دارند که در بخشی از آن می‌فرمایند:
"شهید عزیز حسین آقای علم‌الهدی (رضوان الله تعالی علیه) و بقیه جوانانی که همراه او بودند، با دست خالی بدون تجهیزات، اما با دلی سرشار از عشق و ایمان، با قلبی استوار از اتکا و توکل به پروردگار، به این طرف می‌آمدند. واقعاً انسان یکبار دیگر صحنه‌ی صدر اسلام را، صحنه‌ی عاشورای حسینی را و کربلا را به چشم خود مشاهده می‌کرد، وقتی آن جوان‌ها را می‌دید با عزم راسخ داشتند می‌آمدند در قلب دریای دشمن. ... 20 تا 30 جوان با دست خالی، اما دل استوار از ایمان و توکل به پروردگار، اما در اینجا چند هزار تانک و نفربر زرهی در این بیابان ها ..."
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا به شما خیر بدهد.
بنی صدر دستور داده بود که باید نیروهای مستقر در هویزه عقب نشینی کنند و به سوسنگرد بیایند. حسین علم الهدی می گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنیصدر هم صحبت کرده بود. وقتی که دید راه به جایی نمیبرد، نامهای به آقای خامنهای نوشت و گفت که "... تعداد اسلحههای ما از تعداد نیروها هم کمتر است، ولی میمانیم! ..."
خدایا معرفتِ حسینی به ما ارزانی دار و اراده‌ای که چون «حسین» اگر تعدادِ ما کم بود و سلاحِ دشمن زیاد، پای مکتبِ مان و اعتقادِمان بمانیم. الهی آمین
حضرتِ آقا ﴿ادام اللهُ ظلِّه الوارفَ﴾ بیستم اسفندِ سالِ 75 در مزارِ شهدای هویزه بیاناتی دارند که در بخشی از آن می‌فرمایند:
"شهید عزیز حسین آقای علم‌الهدی (رضوان الله تعالی علیه) و بقیه جوانانی که همراه او بودند، با دست خالی بدون تجهیزات، اما با دلی سرشار از عشق و ایمان، با قلبی استوار از اتکا و توکل به پروردگار، به این طرف می‌آمدند. واقعاً انسان یکبار دیگر صحنه‌ی صدر اسلام را، صحنه‌ی عاشورای حسینی را و کربلا را به چشم خود مشاهده می‌کرد، وقتی آن جوان‌ها را می‌دید با عزم راسخ داشتند می‌آمدند در قلب دریای دشمن. ... 20 تا 30 جوان با دست خالی، اما دل استوار از ایمان و توکل به پروردگار، اما در اینجا چند هزار تانک و نفربر زرهی در این بیابان ها ..."
ازعلــــی آمـوز اخـــلاص عـمـل شیرحق را منزه دان از دغل
ازقضـا بر پـهلوانی دسـت یـافـت زود شمشیری برآوردو شتافت
گشت حیران آن مبارز زین عمل از نمودن عفو ورحمت بی محل
وقت عملیات وقت کمک نیست، وقت بکش بکشه، دنبال قتال نبودند شهدا، دنبال احیا بودند، دنبال حیات بودند، دنبال بکش بکش نبودند، هم خودشون رو می ساختند هم جامعه رو
گفـت برمن تیغ تـیز افراشـتی ازچه افکندی مرا بگذاشتی؟!
آن چه دیدی بهتراز پیکار من تا شدی توسست در اشکار من
در شـجاعـت شـیر ربانیسـتی در مروت خود که داند کیستی
درمحل قهراین رحمت زچیست اژدها را دست دادن راه کیست؟!
گفت من تیغ از پی حق میزنم بنده ی حقم نه مأمور تنم
رخت خود رامن ز ره برداشتم غیر حق را من عدم انگاشتم
بعد همین نیرو، فردای اون روز عراقی ها...
ازقضـا بر پـهلوانی دسـت یـافـت زود شمشیری برآوردو شتافت
گشت حیران آن مبارز زین عمل از نمودن عفو ورحمت بی محل
وقت عملیات وقت کمک نیست، وقت بکش بکشه، دنبال قتال نبودند شهدا، دنبال احیا بودند، دنبال حیات بودند، دنبال بکش بکش نبودند، هم خودشون رو می ساختند هم جامعه رو
گفـت برمن تیغ تـیز افراشـتی ازچه افکندی مرا بگذاشتی؟!
آن چه دیدی بهتراز پیکار من تا شدی توسست در اشکار من
در شـجاعـت شـیر ربانیسـتی در مروت خود که داند کیستی
درمحل قهراین رحمت زچیست اژدها را دست دادن راه کیست؟!
گفت من تیغ از پی حق میزنم بنده ی حقم نه مأمور تنم
رخت خود رامن ز ره برداشتم غیر حق را من عدم انگاشتم
بعد همین نیرو، فردای اون روز عراقی ها...