تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه
۲۷
اسفند

«آقازاده» یعنی «سید محمود سید اردکانی»

آقازاده

خانواده‌ی آقا سید محمود از خانواده‌های متمولِ شهرِ ما بودند.

باباش پولدار بود. جبهه رفتن‌های سید محمود باعثِ نگرانی اعضای خانواده شده بود. کاریش نمی‌شد کرد. عشقِ مرشدِ جمارانی دلِ پسرشان را برده بود. سال‌های 63- 62 بود که بالاخره بابای آقا سید محمود یه پیشنهادِ Amazing very [1] بهش داد: "این «شش میلیون تومن» مالِ تو! بمون و به زندگیت برس؛ بسه دیگه هر چقدر جبهه رفتی؛ تکلیف هم اگر بوده تو به انجام رساندی و تمام! حالا به آینده‌ت بپرداز و کاری دست و پا کن؛ خلاصه آقاجان! جبهه نرو!!"

ولی سید محمود از جبهه و جنگ و خاک و خُل بازی دست بردار نبود! دیوونه بود این پسر! شش میلیون تومن؟!! اون هم سالِ 63 که حقوقِ یک کارمند در ماه 2000 تومن بوده؟! یعنی کلِ سال را که جمع می‌کردی می‌شد 24000 تومن!! دیوونه‌ی بی عقل! این پول را بگیر بزن تو خطِّ اروپا / زندگی در آکسفوردِ انگلستان؛ تحصیل در مقطعِ دی فیلِ خاور شناسی در ولفسِن کالجِ دانشگاهِ آکسفورد! ...

آقا سید محمود

ول کن این دوست‌های کوچه پس کوچه‌های جنگ و جبهه را! «سید جمال میری» چی بهت می‌ده که عشقت شده سید جمال و عشقِ سید جمال هم شده سید محمود؛[2]  ول کن «حسینِ غنیمت پور» و «محمد لطفی» و «اخوی عرب» را ...

بیا به فکرِ آینده‌ت باش, به فکرِ تغییرِ قانونِ اساسی به منظورِ محدود کردنِ اختیاراتِ ولی! به فکرِ میز و قدرت و ... اتحادِ گروه‌های تحول طلب، آینده از آنِ پول و سرمایه و سیاستمداری و غرب گرائی است، اگر هم یک وقتی جنبشی به تکاپو افتاد و بیشترین حجم اعترافاتِ بازداشت شدگان بر علیه تو بود. میر حسین و کروبی هستند! پول هست! قانون، تبصره داره! دور داره! فشار هست! مطمئن باش تو در حاشیه‌ی امنی! فوقش یک حکم 15 ساله می‌گیری و افکار عمومی مدتی مشغول می‌شه و بعدش خلاص! امثالِ تو کی 15 ماهش را دیده‌اند که حالا تو 15 سالش را ببینی! بیا در کنارِ پدرت خوش باش!

اگر اینجا باشی اوضاع آن قدر آرام است که اگر حتی عزیز جعفریِ سپاه هم ترا در کنارِ محمد خاتمی در تلاش برای حذفِ رهبری ببیند باز هم خیالی نیست.

ولی! ...

ولی آقا سید محمود ما به همه‌ی این آمال و آرزوهای دنیائی پشتِ پا زد. رفت تو کربلای 5 مقابلِ نونیِ اول پر کشید و خارجی شد! رفت تا مکتبش باقی بمونه. رفت تا حسینش تنها نمونه.
رفت تا ... ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گلی که در بوستانِ رهبر پرورش یافت وصیتش این بود: "مگر نه این است که حسین سالارِ شهیدان از همه چیزِ خود گذشت؟ ما هم رهرو او و پیروِ امام خود هستیم"

سنگ مزار سید محمود

مزار آقا سید محمود در گلزار شهدای شاهرود

روی سنگ مزارش نوشته‌اند:
"ترابِ مقدس و مطهرِ شهیدی را زیارت می‌کنی که در عشقِ مادرِ پهلو شکسته‌اش بی‌قرار بود.
"


[1] بسیار شگفت انگیز

[2] سَری از هم سوا داشتند!

  • Mohammad Abbasi
۲۶
اسفند

روایتِ راوی

[بخشی از روایتِ راویِ امسالِ جنوب، محمد عباسی
هر گونه برداشت با ذکرِ منبع بلا مانع است.]

دشمن، گرایِ استراتژیِ نبرد ما را گرفته. فهمیده که نقطه‌ی ثقلِ این استراتژی اعتقادات و باورِ ماست؛ فلذا با توپخانه‌ی شبهه، داره مواضعِ ما را می‌زنه؛ شبهه یعنی چی؟ یعنی چیزی که شبیهِ واقعیته اما واقعیت نیست؛ برخلافِ واقعیته؛ ضد واقعیته؛ در مقابلِ واقعیته؛ التباسِ حق است؛ لباسِ حق را به تنِ باطل کردنه؛ فلذا دشمن با سلاحِ شبهه، در حالِ بمبارانِ اصل، حقیقت و باورِ این نبرده. (در همین جنگِ تحمیلی هم نمونه‌های خیلی زیادی داشتیم که شبهه افکندند و باور را زدند؛ بعد از جنگ هم آن شبهات ادامه یافت و بیشتر شد که حالا قصد ندارم به آنها بپردازم.)

دشمن در قضیه‌ی عاشورا هم مبنا را هدف قرار داد؛ از «جهلِ» جامعه سود جُست، عالِمان و آگاهان را با تطمیع و تهدید یا به سَمتِ مطامعِ خود کشاند یا از صحنه به در بُرد. شبهه افکند و فضا ساخت؛ «ترس» را در دل و اندیشه مردم گُسترد، بیانیه داد، تاخت، وحشی‌گری کرد، کُشت و غارت نمود و گفت:

"یزید خلیفه‌ی مسلمین است و هر کس با او بیعت نکند از دین خارج شده؛ اگر چه پسرِ پیغمبر باشد."

این بیانیه‌ی یزیدیانِ داعشی‌ است که امروز در فضای مجازی و در متصرفاتِ تحتِ بیرقِ سیاه آنان منتشر شده:

"إنَّ امامَ الرافضهِ الحسینَ، قد خرج علی امام زمانِهِ یزید واستحقَ القتل،
لأنَّ الامیر یزیدَ بن معاویه کان خلیفهَ المسلمین
و إنَّ الحسین و إن کان جده محمد ألا إنه قد اراد شقَ المسلینَ؛
فتصدی له الخلیفهُ العادلُ یزید"

  • Mohammad Abbasi
۲۵
اسفند

نباید به شهدا ختم بشیم؛ باید بهشون برسیم و ادامه بدیم ...

محمد عباسی

  • Mohammad Abbasi
۲۵
اسفند

" یه پای عشق فداکاریه "
...
 
این حرف اینجا چقدر کم میاره!

فداکاری

این معراجِ قد کشیده تا کجا معتبر شدست!

  • Mohammad Abbasi
۲۵
اسفند

هدیه به دوست داران حاج قاسم سلیمانی

این عکس‌ها را از آلبومِ شهید «سید غلامرضا حسینیان» اسکن کردم. خودش در این عکس پشتِ سرِ سردار، نیم خیز شده است. «ابراهیمِ غریب شاه» هم هست. کنارِ حاج قاسم نشسته،سمتِ چپ / شهید «حسنِ کاملی» که خاطراتش را در کتابِ «پهلوان اکبر» آورده‌ام با کلاهِ لبه دار در جمعِ نشسته‌ی وسط دیده می‌شود.

یکی - دو نفر دیگر را هم می‌شناسم ولی اسم‌هایشان را فراموش کردم. اگر سردار عکس‌ها را دید در شناسائیِ بقیه‌ی دوستان کمک بفرمایند.

حاج قاسم سلیمانی

از راست: ایستاده نفر دوم سردارِ شهید «حسن کاملی» ... / نفر پنجم -بقیه الشهدا- سردار «حاج قاسم سلیمانی» / ... / نفر هفتم سردارِ شهید «سید غلامرضا حسینیان»


مادر محترمِ سردارِ شهید «حسن کاملی» تعریف می‌کرد که حسن می‌گفت:

"مادر! دعا کن من شهید بشم؛ دعا کن که مثلِ حسین بی سر بشم"

وقتی که آوردنش رفتم سپاه تا ببینمش. اول اجازه نمی‌دادند و پس از اصرار و پافشاری قبول کردند. می‌خواستم صورتش را ببوسم که دیدم سر در بدن ندارد. خم شدم و سینه‌ی مشحونِ از حسینش را بوسیدم. گفتم سلام مرا هم به امام حسین و مادرش حضرتِ زهرا برسان.

صلی الله علیک یا ابا عبدالله ...

  • Mohammad Abbasi
۲۴
اسفند

آقا سید حسن

...

آقا «سید حسن نصرالله» اقتدارش در این است که مقابلِ صهیونیست‌ها ایستاده ...

اما «حسن آقا»ی ما گمان کرده باید در برابر آمریکا مواضعِ تدافعی بگیرد!

سید حسن آقا دائماً دشمنانش را تهدید می‌کند. حسن آقای ما در هفتمین جشنواره بین‌المللی فارابی می‌فرماید:

"باید به دیپلمات‌های شجاع‌مان افتخار کنیم! اینکه [حالا] تند راه رفتند یا کت‌شان کج بود که حرف نشد! هو کردن انتقاد نیست!"

...

راویِ امسالمون می‌گفت: "دیپلماتِ شجاعِ ما سردار «حاج قاسمِ سلیمانی» است که الآن برای دفاعِ از حریمِ اهلِ بیت سینه به سینه‌ی دشمنانِ آل الله ایستاده؛ نه آن «شمایلِ مضحک» که پس از اهانتِ به پیامبر عظیم الشأنِ اسلام به پاریس سفر کرد!

وزیرِ امورِ خارجه‌ی «دولتِ دلِ ما» قاسمِ سلیمانیست ... !"

...

آقای ظریف! تصور نکنید آمریکا و اذنابش به ظرافت‌های شما و همراهانتان توجه دارند- این‌ ظرافت‌ها و ظرف‌ها را که شک نکنید حساب نمی‌کنند. آمریکائی‌ها به قاسم سلیمانی و انرژیِ بالقوه‌ی نیروهای تحتِ امرش نظر دارند. اگر به ظرافت‌های دیپلماتیکِ این ظرف بود که الآن خوشگلش کرده بودند! آن چیزی که باعثِ رعب و وحشتِ دشمن است مذاکراتِ هسته‌ایِ ظریف نیست. هسته‌ی این ظرف است که دستِ امثالِ قاسم سلیمانی‌هاست. و قاسمِ سلیمانی هم یکی یک دونه نیست. آقا دستور بفرمایند، گردان به گردان به صف خواهیم شد! 

  • Mohammad Abbasi
۲۳
اسفند

تذکر!

شهید سید کاظم میرحسنی / مداح و پیکِ گردان کربلا / شهادت: بوارین - والفجر8


[با اجازه از شاعر، که شعرش را دست کاری کردم]

دوستان ناامیدم! دوستان ناامید! / آسمانی‌تر ببینید، آسمانی‌تر شوید
جایتان خالی عزیزان، جایتان خالی و سبز / چند روزی رفته بودم پای درسِ یک شهید
گفت: «پیرت کیست؟» گفتم: «دل - رضیَّ اللهُ عنه!-» /گفت: «عاشق نیستی»!! گفتم: «به قرآن مجید!»
گفت: «امام اول عقلت؟» گفتم علی! / گفت: «امام اول عشقت؟» گفتم حسین
(جو گیر شده بودم!)
گفت: «شرط بندگی؟» گفتم: «شهادت!!»
[ یعنی شهادتین را بر زبان جاری ‌کنیم؛ اقرارِ به شهادتین اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله][1]
گفت: «شرط بندگی؟» گفتم: «شهادت!!» گفت: «لا» / گفتم: «آخر صبرکن!» با خنده حرفم را برید
گفت: «لا گفتم ولی پایانش «إلَّا الله» بود» / گفتم: «
آنکه ألبت![2] می‌بایست، حرفت را شنید»
آن «شهادت» نیز، تنها «اشهدُ أن
ْ لا...» نبود / فرقْ بسیار است بین لفظِ «أشهد» با «شهید»

 ــــــــــــــــ
یعنی لفظِ «شهادت» با «شهادت» فرق می‌کند.

یک وقت شیطان شهادت می‌دهد که خدا یکی است؛ یک وقت «ابا عبدالله» شهادت می‌دهد که خدا یکی است.

فرقْ بسیار است بین لفظِ «أشهد» با «شهید»


آقا در روزِ عاشورا و در آن لحظاتی که از ذوالجناح فرود می‌آمدند، فرمودند:

«لا معبودَ سواک» این آن شهادتی است که آقا قبل از شهادتش بر سلسبیلِ عشق خواندند و سیدالشهدا لقب گرفتند.

چون ز پشتِ ذوالجناح آمد فرود / بر زمین افتاد و رخ بر خاک سود
در دلِ گودال کردی بس سجود  / شد ز فرط سجده رخسارت کبود 

...

با تو آن عهدی که بستم روزِ زر / تا دهم در راه ناموسِ تو سر 
 شکر کامد بر سر آن عهدِ بلا  / این حسین و این زمینِ کربلا

...



[1] این کلمه‌ی «شهادت» در این جا به معنیِ شهادتین گفتن است نه آن کشته شدنِ در راهِ خدا

[2] البته

  • Mohammad Abbasi
۰۹
اسفند

همان خاکی که تمدنِ خاکیِ بسیجی‌های حضرتِ امام را ساخته بود.

از جنس خاک

آقا! من این «حاج محمد آقای احمدیان» را خیلی دوست دارم!

خودش کُلّی شهیدِ زیرِ خاکیه که باید تفحص بشه!

  • Mohammad Abbasi
۰۸
اسفند

اعزام نیرو

بعضی از فرماندهان، در جنگ «مسافر کِش» بودند!

بعضی از فرماندهان، در جنگ «مسافر کِش» بودند! آنها که گمان می‌کنند امثالِ «باکری‌ها»، «باقری‌ها»، «همت‌ها»، «متوسلیان‌ها» و ... و ... و ... «نادری‌ها» نیروی آنها!!! بوده‌اند!

فرماندهانی که یک چنین طرزِ تفکری دارند در واقع «شوفر خطیِ» خط و خاکریزِ آن محتوا بودند.

تنها کاری که آنها کردند، این بود که امثالِ باکری‌ها و باقری‌ها را از مبدأئی تا دمِ درِ مقصدی سوار کردند.

آدرسِ آن مقصد و آن محتوا را هم خودِ باکری‌ها و باقری‌ها به آن شوفرِ خطی داده‌اند. شوفرِ خطی که در جلساتِ عمیقِ محتوائی با شهدا نیست! مگر این‌که جنسِ خودش شهدائی باشد! اخلاص داشته باشد؛ بداند از کجا آمده است و به کجا می‌رود.

مگر این‌که «اخوی عرب» باشد! راننده‌ی کامیون بود! یک روستائیِ زحمت کش! که از 50 کیلومتر آن طرف‌تر از شهر آمده بود تا به ندای امامش لبیک بگوید. تا در انقلابِ مستضعفینِ حضرتِ امام نیروی پا در رکابِ مقتدایش باشد. جنگ هم که شروع شد با کامیونش برای رزمندگان بارِ تدارکات برد و جبهه حال و هوائیش کرد و همان‌جا ماند! ماشینِ خاورش را هم داد به «محمد علی» داداشش که برگردونه روستا! شاید اگر ماشین، امانتِ باباش نبود همان ماشین را هم وقفِ جبهه و جنگ می‌کرد. از همان ابتدای جنگ تو جبهه ماند و ماند و ماندنی شد.

  • Mohammad Abbasi
۰۸
اسفند

هوشیاری یعنی زیستن با لحظه‌ها

تذکر!

شهید «زرین» / قناسه زنِ لشکرِ امام حسین که این بار خودش، هدفِ قناسه چیِ عراقی‌ها بوده!

  • Mohammad Abbasi