تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

حماسه‌ی چزابه

چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۷ ب.ظ


شهید عباس بازوی

این هم خط چزابه است. شهید «عباسعلی بازوی» با تیرِ مستقیم دشمن به شهادت رسیده و بچه‌ها در وقفه‌ی بینِ دو پاتک این عکس رو به یادگار گذاشتند.

اون که کلاهِ بافتنی و نظامی رو سرشه و بالا سرِ شهید عباس نشسته جانباز «مهدی امامیون» هست که تا لحظاتی دیگه به شدت مجروح می شه و حدود 6 ماه در کما به سر می‌بره!

شهید «عباسعلی بازوی» شبِ قبلش سرِ سفره و موقعِ دعا از خدا می‌خواد که شهادت نصیبش کنه! بچه‌ها همین جمله و دعای او رو دست می‌گیرند و با او مطایبه می‌کنند. عباسعلی هم برایشان این شعر رو می خونه:

عاشق چو شدی تیر به سر باید خورد / زهری که رسد همچو شکر باید خورد

فردای همان روز هم تیر به پیشونیِ مبارکش می‌خوره و آرزوش برآورده میشه

در این عکس شهید «محمود کریمی» هم هست. به اذعانِ همه بچه‌های خط و پاتکِ چزابه او به تنهائی کارِ یک گردان بلکه به قولِ «مهدی امامیون» کارِ یک تیپ رو انجام می‌داد و با روحیه‌ی قوی و سرشار از انرژی، هم خودش می‌جنگید و مقاومت می‌کرد، هم با اون روحیاتِ مَلَسِ تو دل برویش بچه‌ها رو تهییج می‌کرد که مقابلِ پاتکِ تند و تیزِ عراقی‌ها بایستند. هلیکوپتری که او هنگامِ پاتکِ عراقی‌ها با آرپی‌جی‌اش زد و آن را ساقط کرد باعث شد تا نیروهای با انگیزه و تا بنِ دندان مسلحِ عراقی‌ها انگیزه‌شون رو از دست بدند و عقب نشینی کنند.

پاتک که تمام شد تازه کارِ محمود کریمی شروع شده بود! با یک سنجاق قفلی که سریِ قبل از اهواز خرید و خریدش باعثِ سوال و تعجب بچه‌ها شده بود، افتاده بود به جانِ ترکش‌هائی که به بدنش گیر کرده بودند. گاهی هم بعضی از اون ترکش‌ها بد جوری گیر کرده بود و در نمی‌آمد! محمود با همون لهجه غلیظ و شیرینِ «بسطامی»اش به بچه‌ها می‌گفت: برادر جُن! کو بیا این ترکشا رو در کن!

شهید «مهدی فضلی» هم در ین عکس هست. (با موی فری که دارد و خیره به چهره‌ی عباسعلی شده است) شهید «اکبر چمنی» هم بالاتر از همه نظاره‌گرِ صحنه‌ی عروجِ دوست و همرزمِ شهیدش، بازوی است!

  • Mohammad Abbasi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی