حماسهی چزابه
این هم خط چزابه است. شهید «عباسعلی بازوی» با تیرِ مستقیم دشمن به شهادت رسیده و بچهها در وقفهی بینِ دو پاتک این عکس رو به یادگار گذاشتند.
اون که کلاهِ بافتنی و نظامی رو سرشه و بالا سرِ شهید عباس نشسته جانباز «مهدی امامیون» هست که تا لحظاتی دیگه به شدت مجروح می شه و حدود 6 ماه در کما به سر میبره!
شهید «عباسعلی بازوی» شبِ قبلش سرِ سفره و موقعِ دعا از خدا میخواد که شهادت نصیبش کنه! بچهها همین جمله و دعای او رو دست میگیرند و با او مطایبه میکنند. عباسعلی هم برایشان این شعر رو می خونه:
عاشق چو شدی تیر به سر باید خورد / زهری که رسد همچو شکر باید خورد
فردای همان روز هم تیر به پیشونیِ مبارکش میخوره و آرزوش برآورده میشه
در این عکس شهید «محمود کریمی» هم هست. به اذعانِ همه بچههای خط و پاتکِ چزابه او به تنهائی کارِ یک گردان بلکه به قولِ «مهدی امامیون» کارِ یک تیپ رو انجام میداد و با روحیهی قوی و سرشار از انرژی، هم خودش میجنگید و مقاومت میکرد، هم با اون روحیاتِ مَلَسِ تو دل برویش بچهها رو تهییج میکرد که مقابلِ پاتکِ تند و تیزِ عراقیها بایستند. هلیکوپتری که او هنگامِ پاتکِ عراقیها با آرپیجیاش زد و آن را ساقط کرد باعث شد تا نیروهای با انگیزه و تا بنِ دندان مسلحِ عراقیها انگیزهشون رو از دست بدند و عقب نشینی کنند.
پاتک که تمام شد تازه کارِ محمود کریمی شروع شده بود! با یک سنجاق قفلی که سریِ قبل از اهواز خرید و خریدش باعثِ سوال و تعجب بچهها شده بود، افتاده بود به جانِ ترکشهائی که به بدنش گیر کرده بودند. گاهی هم بعضی از اون ترکشها بد جوری گیر کرده بود و در نمیآمد! محمود با همون لهجه غلیظ و شیرینِ «بسطامی»اش به بچهها میگفت: برادر جُن! کو بیا این ترکشا رو در کن!
شهید «مهدی فضلی» هم در ین عکس هست. (با موی فری که دارد و خیره به چهرهی عباسعلی شده است) شهید «اکبر چمنی» هم بالاتر از همه نظارهگرِ صحنهی عروجِ دوست و همرزمِ شهیدش، بازوی است!
- ۹۴/۰۹/۲۵