تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

۲۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۷
ارديبهشت

حاج آقا قاسمپور

رزمنده‌ی خاضع، آقای «غلامرضا قاسمپور»(معروف به حاج آقا قاسمپور) پدرِ محترمِ شهیدان «عباس قاسمپور» و «ابراهیم».
موقعِ اذان که می‌شد هرجا که بود می‌ایستاد و دستش را می‌گذاشت کنار صورتش و اذان می‌گفت، بسیار صبور، افتاده و دارای اخلاقی نیکو، باصفا و هم اهلِ نمازِ جمعه و جماعت بود. هر وقت هم که پیش‌نمازِ گردان نبود، او عبائی به شانه می‌انداخت و نماز را به جماعت اقامه می‌کرد.
هم خودش و هم پسرانش جبهه‌ای بودند. «عباس» و «ابراهیم»ش که شهید شدند، خدا خودش، «اسماعیل» و «حسین»‌ش را نگه داشت تا حاج اسماعیل بشود فرمانده‌ی تیپ 12 قائم و کربلائی حسین هم برود حوزه و درسِ طلبگی بخواند و بشود روحانی.

  • Mohammad Abbasi
۰۶
ارديبهشت

صبحِ امروز رهبر معظم انقلاب (أدامَ اللهُ ظِلَّهُ الوارِف) در دیدار با فرماندهانِ نیروی انتظامی:

"همه‌ی کارها را می‌شود برای خدا انجام داد اما در کارِ شما خیلی راحت می‌شود نیتِ الهی و قصدِ قربت پیدا کرد؛ چون کارِ شما خدمتِ به جامعه و جمهوریِ اسلامی و نصرتِ اسلام است."  

  • Mohammad Abbasi
۰۶
ارديبهشت

رئیس‌جمهور کشورمان صبحِ دیروز در همایش سراسری فرماندهان ناجا فرمودند:‌

"پلیس موظف به اجرای اسلام نیست، هیچ پلیسی نمی‌تواند بگوید من این کار را کردم چون خدا گفته است، پلیس یک وظیفه بیشتر ندارد و آن هم اجرای قانون است."

  • Mohammad Abbasi
۰۵
ارديبهشت

امروز پنجم اردیبهشت سالروزِ حمله‌ی نظامی آمریکا به ایران در طبس و شکست سخت و مفتضحانه‌ی آمریکائی‌هاست؛

چرا ما این روزها را فراموش می‌کنیم؟ چرا ما روزهای بودنِ با خدا را فراموش می‌کنیم؟

این پیامِ حضرتِ امام را یک بارِ دیگر از نظر بگذرانیم:

"... کى این هلیکوپترهاى آقاى کارتر را که می‌خواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن‌ها ساقط کردند، شن‌ها مأمور خدا بودند. ..."

شکست آمریکا در حمله‌ی نظامی به ایران

در همان پیام، حضرتِ امام «کلیدِ» پیروزی را به امتِ انقلابی‌اش ‌داد؛ آنجا که فرمود:

  • Mohammad Abbasi
۰۳
ارديبهشت

پیام به امتِ شهیدپرور

-: برادر! اگر پیامی به امتِ شهیدپرور دارید بفرمائید؟

-: ضمنِ تشکر، از امتِ شهیدپرور می‌خوام وقتی «کمپوت» برا جبهه‌ها می‌فرستند این کاغذِ روش رو جدا نکنند، چون تا به حال دو بار بهم «کنسروِ لوبیا» افتاده!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
معرفیِ تصویر:

تابستانِ 62 / جبهه‌ی غرب -شهرِ میرآباد-
بچه‌های دامغان، ایستاده از راست: (1) شهید محمدرضا خدابنده‌لو (2) سیدحسن مرتضوی (3) ابراهیم ابوحمزه (4) شهید محمدعلی مشهد (5) علی نجّار
نشسته از راست: (6) شهید مهدی خورزانی (7) محمدرضا قدرت‌آبادی

  • Mohammad Abbasi
۰۳
ارديبهشت

"یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت."

این تفکرِ «حسن باقری»[1] بود؛ "یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت."

شهید غلامحسین افشردی

کی فکر می‌کرد این بچه‌ی ضعیفِ لاغرِ سرِ میزیِ نیمکتِ اول، این غلامحسینِ ریزه میزه! حسنِ أحسنِ حضرتِ امام بشه؟!

کی فکر می‌کرد دانشجوی رشته‌ی دامپزشکیِ دانشگاهِ ارومیه، پروفسورِ ممتازِ دانشگاهِ جنگ و جبهه و جهادِ فی سبیل الله و دفاع از مکتبِ امام بشه؟!

متفکرِ بسیجی یعنی «حسنِ باقری»! یعنی غلامِ حسین که گلوی استکبارِ شرق و غرب را در جبهه‌های جنگِ حق و باطل، فِشُرد!

این که امام می‌گه: "اگر نوای دلنشینِ تفکر بسیجی بر کشوری طنین انداز شد چشم طمعِ دشمنان و جهان‌خواران از آن کشور دور خواهد ‌شد" یعنی نوای دلنشینِ تفکرِ حسنِ باقری‌ها!

...


[1] شهید «غلامحسین افشردی» با نامِ مستعار حسن باقری / در عکس، دانش‌آموزِ نفر اول، از سمتِ چپ

  • Mohammad Abbasi
۰۱
ارديبهشت

سنگر چزابه

چزابه / عملیاتِ بستان / سال 60 / آن سنگرِ خوشگلی که «محمد قوچانی» به عالمی نمی‌دهد آن را!
از راست: (1) و (2) صورت‌ها کاملاً مشخص نیست (3) شهید حاج عبدالله عرب‌نجفی (4) به جا نیاوردم! -متأسفانه- (5) شهید عبدالله طاهری (6) شهید رضا خرّاط (7) محمد قوچانی -راویِ خاطره‌ی مربوطه- (8) شهید حسن عامری (9) فراموش کردم! -متأسفانه- (10) آن که وسط نشسته‌ و کلاهِ روشن دارد، شهید محمودِ کریمی است. در وصفِ او هر چه بگوئیم کم است؛ و ما ادراک محمود کریمی! در همین عکس هم عاملِ نشاط و روحیه‌ی بچه‌ها هموست. (11) فرهاد نظری -نشسته پشتِ سرِ محمود-

...

از مهدی امامیون خونِ زیادی رفته بود و او در حالی‌که دهانش پُر از خون بود، بی‌رمق و بی‌جان افتاده بود. رفتم روی سرِ مهدی و خون‌های داخلِ دهانش را خالی کردم؛ یک «تخته‌پاره‌» از جعبه‌ نارنجک‌هائی که آنجا افتاده بود را گرفتم و گذاشتم لای دندان‌هایش که خون خفه‌اش نکند. می‌خواستم محتویاتِ دهانش بیرون بریزد. حالا کی به ما این چیزها را یاد داده بود؟! انگار یکی به ما می‌گفت این کارها را بکن. ما که این چیزها را جائی آموزش ندیده بودیم.  

با آن وضعیتی که داشت، گفتم کارِ مهدی تمام است و رفت. می‌خواستم منتقلش کنم داخلِ سنگر، ولی پیشِ خودم گفتم شاید کسی واردِ سنگر بشود و با دیدنِ او روحیه‌اش ضعیف ‌بشود. همان بیرون سنگر با همان وضع رهایش کردم. صد و سی- چهل نفر بودیم که حالا حدودِ بیست- سی نفر مانده بودیم. قاطیِ ما بچه‌های ساوه، اراک و یک سری از نیروهای شهرهای دیگر هم بودند. همه هم شاهرودی نبودیم.

آمبولانس آمد. مجروح‌ها را گذاشتند توی آمبولانس و ما هم مهدی را بلند کردیم که بگذاریم داخلِ آمبولانس، گفتند شهید شده و جا برای شهدا نیست. بالاجبار گذاشتیمش پائین؛ سوارش نکردند! آمبولانس همراه با مجروحینی که سوار کرده بود، (بدونِ مهدی) حرکت کرد و خودش را از داخلِ شیبی که آنجا ایجاد شده بود بالا کشید؛ اما در نقطه‌ای که می‌خواست سرازیر بشود موردِ اصابت قرار گرفت و کارش تمام شد. همه‌ی آن بچه‌هائی که سوارش بودند به شهادت رسیدند.

  • Mohammad Abbasi