تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

پاسخ به دغدغه‌ای دوستانه

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

اردوی غرب

در معیتِ دوستانِ جبهه و جنگ در اردوی غرب

دوستان در پیام‌های خصوصی و در دیدارهای دوستانه، دائم متذکرِ این نکته‌اند که چرا «تمدن خاکی» از فضای تحلیلِ این روزها (مثلِ بحثِ هسته‌ای، بحثِ سخنانِ هاشمی، نوعِ کنش‌ها و واکنش‌های دولتی‌ها به بیاناتِ رهبری و ... با توجه به مصادیقِ جبهه و جنگ و خاطراتِ ایامِ دفاعِ مقدس، کما فی السابق) فاصله گرفته‌ است و مثلِ هفته‌ها و ماه‌های قبل روشنگری نمی‌کند؟
ضمن تشکر از پیگیریِ مطالبِ «این سایت» توسطِ همراهان و دوستانِ محترم و همچنین تقدیر از دغدغه‌های این چنینی و دقتِ نظرِ حضراتِ همدم و مونسِ جان؛ باید به عرض برسانم که آن بحث‌ها با قوت، همراه با دغدغه‌های مشترکِ ما و شما همچنان جاری و ساری است، منتها در جلسات و نشست‌هائی بیرون از فضای مجازی، چرا که صفحاتِ پُست‌های مفقودِ این سایت در بینِ میلیون‌ها سایت و وبلاگِ تارکده‌های جهانی (با حجمِ بازدیدکنندگانِ فراوانشان) گم گشته و ناپیداست؛ بنابراین صلاحِ کار در این شد تا چنین مباحثی در جمع‌های مردمیِ یادواره‌ها و راهیانِ نورِ دانشجوئی مطرح و در این فضای غریب مانده‌ی بی یاور، کمتر دیده و دیده بانی گردد. هر چند که به مدد الهی و توسل به ائمه‌ی اطهار و لطفِ شهدا و دعای دوستان، این جبهه را هم خالی نخواهیم گذاشت. 

اردوی غرب

اردوی غرب

  • Mohammad Abbasi

نظرات  (۱۰)

اونوقت این یعنی چی؟
به مدد الهی و توسل به ائمه‌ی اطهار و لطفِ شهدا و دعای دوستان،
 این جبهه را خالی نگذار!

tamaddonekhak.ir برگرفته شده از
  • یکی از دانشجویان شما
  • به قول خودتون: قصه خوردم!
  • یکی از دانشجویان شما
  • ببخشید منظورم غصه بود
    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
    «...من المومنین رجال صدقوا ما عاهد الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر...»
    خ کمرم!خدا رحمت کند شهید اکبر  جمهوری را، قبل از عملیات از او پرسیدم: در این لحظات آخر راستش را بگو چه آرزویی داری و از خدا چه می خواهی؟ پسر فوق العاده بذله گویی بود. گفت: با اخلاص بگویم؟ گفتم: با اخلاص. گفت: از خدا دوازده فرزند پسر می خواهم تا از انها یک دسته عملیاتی درست کنم خودم فرمانده دسته شان باشم. شب عملیات آنها را ببرم در میدان مینها رها کنم بعد که همه یکی پس از دیگری شهید شدند بیایم پشت سیمهای خاردار خط، دستم را بگیرم کمرم و بگویم: آخ کمرم شکست!
    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    اگه ایمیلت رو داشتم حتما در جوابِ این مطایبه‌ی «نا أمنت»! یک «خاطره‌ی خوشِ ایمن و 100% تضمینی»! برایت می‌فرستادم!
    محمد جون سلام .من بدیوم تو چشمات وق کردی و چیز خنده دار هنمبیلی گفتم من یه چیزی بیلم شاید یه خنده ای هم به لبا بیایه بقیه که فقط بلدن همتو بگن ممنونو . خیلی خوب به . بابا یه تکون یم شما بخورین همش دنبال اماده هنگردین عزیزکانم  . ببینم چکار هنکنین
    پاسخ:
    ترجمه:
    «محمد جانِ عزیزِ دوست داشتنی!!! [آخه این جونی که شما نوشتی رو باید اینطوری ترجمه کرد!] سلام. [و علیکم السلام و رحمه الله] من دیدم که تو چشم‌هایت را تیز کردی و چیزِ خنده داری نمی‌گذاری، گفتم من یک چیزی بگذارم که یک خنده‌ای هم به لب‌ها بیاید. بقیه که فقط بلدند همه‌اش بگویند: «ممنون» و «خیلی خوب بود»؛ بابا! یک تکانی هم شما به خودتان بدهید!! همه‌اش به دنبالِ آماده می‌گردید، عزیزانِ دوست داشتنی‌ام [از حالا به بعد] ببینم چه کار می‌کنید.
    داستان حیدرقلی                     نزدیک میلاد امام رضاست بیاد همه شهدای که پس از هر عملیات بزیارت امام رضا می شتافتند
    شیخ عباس قمی در فوائدالرضوی میگوید : کاروانی از سرخس اومدند پابوس امام رضا (ع) ، یه مرد نابینایی تو اونها بود ، اسمش حیدر قلی بود.

    اومدندحرم امام زیارت کردند و از مشهد خارج شدند و در منزلیه مشهد اُطراق کردند ، و به اندازه یه روز راه از مشهد دور شده بودند.
    شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم خسته ایم ، بخندیم و سر گرم بشیم!

    کاغذهای خالی برداشتن گرفتند جلوشون هی تکون میدادند ، بعد به هم می گفتند ، تو از این برگه ها گرفتی؟ یکی می گفت : بله حضرت مرحمت کردند، 
    فلانی تو هم گرفتی؟ گفت : آره منم یه دونه گرفتم ، 

    حیدر قلی یه مرتبه به خودش اومد و گفت : چی گرفتید؟
    گفتند مگه تو نداری ؟ 
    گفت : نه من اصلاً روحم خبر نداره !
    گفتند : امام رضا(ع) برگ سبز می داد دست مردم ، 
    گفت : چیه این برگ سبزها ، 
    گفتند : امان نامه از آتش جهنم ، ما این رو می ذاریم تو کفن مون قیامت دیگه نمی سوزیم، جهنم نمی ریم چون از امام رضا(ع) گرفتیم ،

    تا این رو گفتند دل که بشکند عرش خدا می شود ، این پیرمرد یه دفعه دلش شکست با خودش گفت : امام رضا(ع) از تو توقع نداشتم ، بین کور و بینا فرق بذاری ، حتماً من فقیر بودم ، کور بودم از قلم افتادم ، به من اعتنایی نکردی!

    دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد ، گفت : به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیآم باید بگیرم ، 
    گفتند : آقا ما شوخی کردیم ما هم نداریم!
    ولی هرچه کردند آروم نمیگرفت خیال میکرد که اونها الکی میگند که این نابیناست، تو این بیابون تنها بلند نشه بره!

    شیخ عباس میگه : هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره میاد یه برگه هم دستشه ؛ می خنده، گریه می کنه ؛ 
    گفتند: چی شده؟
    گفت: امام رضا(ع) به منم برگ امان نامه دادن ؛
    گفتند: چی میگی؟ امام رضا(ع) چیه؟ امان نامه چیه ؟

    گفت همین که به شما داده، منم همینطور که می رفتم اشک ریختم گفتم مگه من چی از بقیه کم داشتم ؛ من که زائر همیشگی شما بودم ؛ دلمو شکستی آقا ؛ 
    دیدم یکی میزنه رو شونه م میگه بیا ما زائرمون رو فراموش نمی کنیم اینم امان نامه تو ؛ 

    برگه رو ازش گرفتند دیدند نوشته : 
    【 هذا أمان من النار ؛ زیرشم نوشته : أنا علی بن موسی الرضا(ع) 】

    ای کاش هنور عامل باشیم و عمل کنیم
    ای کاش.................
    توی این عکس خیلی ها رو دیدم که هنوزم همون روحیه رو حفظ کردم
    2نفر رو دیدم که حتی نشده توی این مدت بگن غرب بودن و توی عملیات شرکت کردن اینا چقدر خاکی هستن منم منم نمیکنن
    ولی چرا این جون های مروزی و بعضی هاشون که الان هستن منم منم میکنن و زیر پای هم دیگه رو خالی میکنن......................................
    ای کاش از اونا یاد بگیرممممممممممممممممم
    ای کاش....................
  • پایگاه مقاومت بسیج کربلا بسطام
  • با سلام
    http://basij-karbala-bastam.blogfa.com/post/272

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی