تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

ماه‌های پایانیِ جنگ، ماه‌های رؤیتِ «جام» است

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۳۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین

[سخنرانی در ضیافتِ افطارِ فعالانِ «جبهه‌ی فرهنگیِ انقلابِ اسلامی» / شاهرود، منزلِ شهید محمدرضا جواهری / 22 تیرِ 94]

شادیِ ارواحِ مطهرِ شهدا و امام شهدا صلواتی مرحمت بفرمائید.
شادیِ روحِ پر فتوح شهید این بیت، «آقا محمدرضا جواهری» و روحِ مرحوم، پدرِ محترم شهید جواهری و دیگر گذشتگان هم صلواتی بفرستید.

یک چنین روزهائی در روزهای پایانیِ دفاعِ مقدس، روزهای تحلیلِ «صفین» است. این ماه‌های پایانیِ جنگ، ماه‌های رؤیتِ «جام» است؛ ماه‌های دیدارِ «زهر»!

بگذارید در پایانِ این ماهِ مبارک که ماهِ «علی» و مظلومیتِ علی است، از ماه‌های پایانی جنگ و مظلومیتِ «حضرتِ امام» بگویم.

علی زمان

چون کم‌کم به آن مسئله‌ی بسیارِ تلخ و ناگواری که برای همه اتفاق افتاد، خصوصاً برای «حضرتِ امام» نزدیک می‌شویم. هر چند برای عده‌ای این مسئله، بسیار «شیرین» و «گوارا» حادث شد! چون بعدها به صراحت و با افتخار اعلام کردند که آنها در ختمِ جنگ مؤثر بودند! جنگی که با ظالمان و مستکبران بود. آنها با افتخار اعلام کردند که در ختمِ جنگِ بینِ ایمان و رذالت! / در ختمِ جنگِ بینِ حق و باطل / در ختمِ جنگ بینِ علی و معاویه مؤثر بودند!

حرف برای گفتن فراوان است و در این جلسه‌ی کوتاه، واقعاً نمی‌شود به تمامی، سخن گفت. اما تلاش خواهم کرد تا آنجا که بتوانم ذهنِ شما را درگیر کنم. ادامه‌ و پیگیریِ قضایا با خودتان!

عراق در 28 و 29م فروردینِ سالِ 67 فاو را پس گرفت! آن امتیازِ بزرگِ عملیات‌ها و در بُعدی دیگر، برگِ برنده‌‌ی میزِ مذاکراتِ آقایان را!

در چه شرایطی این کار را کرد؟ در شرایطی که به قولِ شهید «رضا نادری» مسئولینِ ما در دوره‌ی شوخیِ با جنگ به سر می‌بردند؛ در دوره‌ی ساده اندیشی‌ها و سست عنصری‌ها و تردید؛ و از حضرتِ امام و فرامینش که ‌فرموده بود «جنگ در رأسِ امور است» غافل بودند؛

صدام

بچه‌های جبهه می‌گفتند: "تنها کسی که حرفِ امام را مبنی بر این که "جنگ در رأسِ امور است"، جدی گرفته و بدان عمل می‌کند، «صدام» است.

وضعیتی شده بود که جبهه‌ها از عواملِ فرسایشی جنگ رنج می‌بُرد!

حضرتِ امام در 11م فروردینِ سالِ 67 پیامِ بسیار مهمی دادند که این پیام در دلِ این غفلت‌ها گم شد. این پیام 17 روز قبل از اشغال و تصرفِ «فاو» صادر شد. فاو اولین منطقه‌‌ای بود که از سلسله حملاتِ دشمن، در این ماه‌های انتهائیِ جنگ، به دستِ دشمن افتاد؛ (قبل از جزایرِ مجنون و شلمچه و طلائیه و مناطق و ارتفاعاتِ غرب.)

پیامِ حضرتِ امام در 11 فروردین 67 چه بود؟ (هفده روز قبل از، هدر دادنِ فاو):

«جَهِّزُوا انفُسَکُم بِالصَّلاحِ و السِّلاحِ»
 [ایکاش یک سلسله نشست‌های تحلیلی می‌بود تا لحظه به لحظه و کلمه به کلمه‌ی این استراتژی و فهم و آینده نگری را کَندوکاو می‌کردیم! شما خودتان برید و این کارها را انجام بدید]

حضرتِ امام در آن پیام می‌فرماید:
«جَهِّزُوا انفُسَکُم بِالصَّلاحِ و السِّلاحِ» نهراسید که نمی‌هراسید، کمربندهاتان را محکم کنید.
 ای آزادگان و احرار بپاخیزید. قدرت‌های بزرگِ شرق و غرب می‌خواهند شما را در زیر چکمه‌ها و چنگال‌های کثیف و خونین خود خُرد کنند که حتی آخ هم نگویید.
امروز روز مقاومت است.
چنان بر صدام و امریکا و استکبار غرب سیلی زنید که برق آن چشمان استکبارِ شرق را کور کند. امروز روز درنگ نیست. امروز روز صیقلِ انسانیتِ انسان‌هاست. روز جنگ است. روز احقاقِ حق است. و حق را باید گرفت. و انتظار آنکه جهان‌خواران ما را یاری کنند بی‌حاصل است. امروز روزِ حضورِ در حجله‌ی جهاد و شهادت و میدانِ نبرد است. روزِ نشاطِ عاشقانِ خداست. روز جشن و سرورِ عارفانِ الهی است. امروز روزِ نغمه‌سرایی فرشتگان در ستایشِ انسان‌های مجاهدِ ماست.
درنگِ امروز فردای اسارت‌باری را به دنبال دارد. امروز باید لباسِ محبتِ دنیا را از تن بیرون نمود و زرهِ جهاد و مقاومت پوشید و در افقِ طلیعه‌ی فجر تا ظهورِ شمس به پیش تاخت و ضامنِ بقای خون شهیدان بود.
فرزندانم، دشمن در بمباران شیمیایی مناطق مسکونی نهایتِ قساوت و دَرّندگیِ خود را نشان داده است؛ و با حمله‌ی شیمیایی به مردم بی‌دفاع عراق حتی پایه‌های حمایتِ حامیانِ خود را نیز سست نموده است. به سوی جبهه‌ها هجوم برید تا ضربات پی در پیِ شما توان و امان او را بگیرد، که ان شاء الله پیروز خواهید شد.

والسلام علی عبادالله الصالحین / یازدهم فروردین ۶۷ / روح الله الموسوی الخمینی

 خدایا امام کجا را می‌دید و چه روزهائی را رصد می‌کرد و بسیاری از اطرافیانِ امام و فرماندهان و مسئولینِ جنگ کجا بودند و کجا را می‌دیدند؟! 17 روز بعد از این پیامِ بسیار حیاتی و مهم حضرتِ امام، فرماندهانِ سپاه در کرمانشاه سرگرمِ چگونگیِ برگزاریِ سمینارِ یک روزه بودند که خبرِ حمله‌ی دشمن به فاو و سقوطش را شنیدند! در چه شرایطی؟ در شرایطی که حضرتِ امام در همان پیامِ هفده روزِ قبلش «هشدار» داده بود که: "حسینیان آماده باشید!" اخطار داده بود که: "ملتِ شهیدپرورِ ایران بدانند این روزها روز امتحان الهی است. ... امروز روز عاشورای حسینی است. امروز ایران کربلاست، حسینیان آماده باشید."

حضرتِ امام دو- سه هفته قبل از اولین سقوطِ مواضعِ ما «آژیرِ خطر» را به صدا در آورده بود! اما با این وجود، دشمن فروردین ماه، فاو را گرفت و بعد از فاو، اردیبهشت و خرداد، «شلمچه» را گرفت و تیر ماه هم «جزایرِ مجنون» را از چنگ و اختیارِ ما در آورد!

این آخرین دست نوشته‌ی شهیدِ والامقام «رضا نادری» است یکی از شهدای شهرِ ما که در واقع قدرش، مثلِ امامش کماکان ناشناخته مانده‌؛ «رضا» 5 روز قبل از شهادتش و دو روز پس از پذیرشِ قطعنامه این نوشته را به یادگار گذاشته است:

رضا نادری

"... دوره­‌ی سردِ شوخیِ با جنگ به سر آمد!
دوره­‌ی ساده اندیشی­‌ها سست عنصری­‌ها و تردید!
 دوره­‌ی جنگیدن تنها با یک دست و با دست دیگر نوازش عوامل فرساینده­‌ی جنگ به سر آمد.
هیزم بیاورید که تنورِ جنگ تمام عیار افروخته گشته!

از این پس بی تعارف و بی مسامحه می­‌جنگیم.
نیروهای پاکباز و بی توقع امام تا اینجا را در غربتی بی صدا و محروم از حق انقلابی خود به سر کردند.
دیگر نمی‌­توانیم هم بجنگیم و هم نجنگیم!
اگر جنگ است پس این واقعیت­‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ضد جنگ چیست؟
ما می­‌گوئیم جنگ است و این جنگ سرنوشت انقلاب و ایدئولوژی ما را رقم خواهد زد.

ای بچه‌های عشق‌بازِ انقلاب، پاک بمانید که داغِ «فاو» و «شلمچه» جز سرانگشت تنبیهِ آسمانی چیز دیگری نبود.
 تاوان برخوردِ کودکانه‌ی ما با جنگ و وقت گذرانی­‌های ساده لوحانه­‌ی ما بود که علیرغم خونی که می­‌ریخت از ما سر می‌­زد.

یاران و بسیجیان تجدید وضو کنید؛
 زخم‌­هایتان را مردانه ببندید؛
 مسلسل­‌ها را بر دوش گیرید که وقت برای استراحت نیست!

امروز تکلیفِ فرزندانِ ابراهیم است که گام در گام آتش نهند.
پس ما یک انقلاب بی عزت، تحقیر شده و بی خاصیت، انقلابی گنگ و بی تفاوت که ایدئولوژی خود را از یاد برده نمی‌خواهیم.
ما به دنبال عافیت نیستیم.

به­ خون مصطفی(ص) قسم که یک تن از این بچه­‌های بسیجی، در این شبِ عاشورائی از خیمه­‌ی بیعتِ با امام خود بیرون نخواهند رفت. به هر تنوری که ای مرد خدا تو نشانمان دهی بی­‌چون و چرا بی­‌توقع با سر و پای برهنه داخل می‌شویم.
در این شامگاهِ سرخِ تاریخ به ما راه بازگشت به مدینه را نشان مده؛ از ما رفع بیعت مکن.
تو بگو قتلگاه کدام سوست ما با تو بحث نخواهیم کرد.

سوگند به آیه­‌های جهاد! که هزاران برادر به­ خون غلتیده­‌مان از «چمران» و «کاوه» و «باقری» و «زین‌الدین» و «باکری» و «خرازی» و «حاج همت» که در وقت دست و پا زدنِ در خون خویش تلاوت می‌کردند؛ این بچه­‌های نمازشب خوانِ بی­ نشان که محورهای عملیاتیِ جنوب و غرب را از کوچه پس کوچه‌­های شهر خود بهتر می‌شناسند، بارِ این رسالتِ بزرگ را بر زمین نگذارده و تا آخر بر دوش خواهند کشید.

جبهه وطن ماست و ما جز در صفای فضای عطرآگین عملیات به راحتی نفس نمی‌کشیم.

آقای ما امشب چراغ این خیمه را تو خاموش مکن!
و بدان در آن دم که به ­خواست خدا شرفِ شهادت برای ما رقم زده شد در وقت پرپر زدن، از تو ای امام مجاهد، جز یک چیز نخواهیم پرسید: "از ما راضی هستی؟ همین را و بس!"

ای کسانی که به نفع جنگ شعار می‌دهید ... دوره­‌ی بازی بس است.
آری قضیه جدی‌ست!

ترکش­‌های بدنت را دفعات جبهه رفتنت را خواهند شمرد. که بهشت را به بها می‌­دهند نه به بهانه.

در راه مکتبِ اهل بیت تا هر جا که خمینی بگوید باید به پیش تاخت.
ما برای فاو و شلمچه نجنگیدیم.
ما برای نگاهِ پر توقعِ پیغمبر، برای آرمان­‌های علی و برای دردهای بی صدای زهرا جنگیدیم.

... و ای مرگ ای آشنای دیرینه! کجائی؟! سرخ روی باش تا چنان در آغوشت کشیم که صدای شکستن استخوان­‌هایت را خود بشنوی. والسلام "

این آخرین مکتوبه‌ی رضاست و پس از این دیگر مطلبی ننوشته تا به شهادت رسیده است!

امیرالمؤمنین یک نوجوانِ شجاع و با غیرتی در سپاهِ صفین دارد به نامِ «حصین بن ربعی» که در میانِ آن همه هیاهو، جنجال و هجومِ به سمتِ آقا که: "علی! «آتش بسِ» با معاویه را بپذیر و تن به مذاکره بده!" در برابرِ بزرگان و افرادِ فریب خورده‌ از مکرِ عمرو عاص می‌ایستد و می‌گوید:

"ما رهبر و امامی داریم که در گفته‌هایش صادق و در کردارش از خطا در امان است. ما گوش به فرمانِ امام هستیم. اگر گفت نه، ما هم می‌گوئیم نه و آتش بس را رد می‌کنیم و اگر گفت آری، ما هم می‌گوئیم آری و آتش بس را می‌پذیریم."

چقدر تفکرِ «رضا نادری» به این نوجوانِ با عقل و بصیرت و شعورِ سپاهِ علی نزدیک است!

در صفین، معاویه در آستانه‌ی نابودی قرار گرفت؛ «مالک» چند ضربتِ شمشیر تا کندنِ ریشه‌ی باطل فاصله داشت، در دیدگانِ مالک و چشم‌اندازِ مقابلش پیروزیِ نهائیِ حق بر باطل و افق‌های مجد و عظمت اسلام و مسلمین بود. اما عمروعاص اوضاع را که چنین دید، با خدعه، قرآن‌ها را بر عَلَمِ نیزه بالا برد تا سپاهِ علی را شَقِّه کند؛

-: عمرو عاص! قوی تر از ذوالفقارِ علی سراغ داری؟
-: آری! جهلِ مردم!

 مکرِ عمرو عاص کارگر شد و اصحاب و خواصِ سپاهِ امام، مشوَّش و گِردِ حجتِ حق، علیِّ مرتضی جمع شدند که «یا علی! بگو مالک برگردد!» (فابعَث إلَی الأشترِ لِیَأتیَّک!) ...

و در نهایت، جام زهرآگینِ قبولِ آتش بس را به دست مولا دادند؛ آقای مظلوم در آن هنگامه جملاتی دارند که خیلی‌ها به راحتی از آن گذشتند و می‌گذرند! هم آنان که در سپاهِ علی در صفین بودند (بسیاری از خواص و بسیاری از عوام)؛ و هم آنان که در ادوارِ مختلفِ تاریخ از زمانِ علی تا پس از علی و تاکنون آمده و رفته‌اند!

آقا در آن لحظات چند جمله فرمودند:

" فقط یک ساعت بازوها و جمجمه‌هایتان را به من عاریت بدهید؛ حق در حالِ رسیدن به نتیجه است و تا نابودیِ ستمگران و قطع شدنِ دنباله‌ی آنان چیزی باقی نمانده است."

در صفین، «مالک» چند ضربتِ دیگرِ شمشیر تا کندنِ ریشه‌ی باطل فاصله داشت!

اگر آن روز حرفِ علی بر زمین نمی‌ماند و سپاهِ علی، علی را می‌فهمیدند و  با خدعه‌ی عمرو عاص از هم نمی‌پاشیدند، معاویه نابود شده بود و دیگر خوارجِ نهروانی نبودند تا در «حروریه» برای جنگیدنِ با علی اردو بزنند! دیگر معاویه و عمرو عاصی نبودند تا با مکر و دسیسه‌ای دیگر بر منبرِ حماقتِ ابوموسی بنشینند و ظلم را بر گُرده‌ی مسلمانان سوار کنند! دیگر ابن ملجمی نبود تا علی به شهادت برسد! دیگر معاویه‌ای نبود که بر حسن، صلحی تحمیل شود! دیگر یزیدی پس از معاویه نبود تا سلاله و سبطِ نبی با آن وضعیتِ دلخراش و فجیع در کربلا به شهادت برسد. صالحٌ بعدَ صالح بود و صادقٌ بعدَ صادق! شموس الطّالِعَه بود و اقمارُ المُنیرَه! ... دیگر «امام زمان» غایب نمی‌شد و أعلامُ الدّین بود و قواعِدُ العِلم! دیگر جهان «ندبه» نمی‌کرد که «أینَ بَقیهَ الله؟!»

پس حرفِ علی بر زمین ماند؛ فَقُتِلَ مَن قُتِل وَ سُبِیَ مَن سُبِی وَ اُقصِیَ مَن اُقصِی ...

حضرتِ امام هم آرزو داشت تا همان‌طور که در انقلاب بر ابرقدرت‌های پوشالیِ غرب و شرق، سیلی زد و طومارِ آنان را در هم پیچید و به پشتوانه‌ی این ملت، انقلاب پیروز شد، در جنگ هم استعمار و استکبار را به ذلت و نابودی و اضمحلال بکشاند و با پشتوانه‌ی مسئولین و ملتش در جنگ هم به آن اهدافِ بلندِ الهی- اسلامیِ قرآنی و محمدی برسد که «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه».

آن روزی که حضرتِ امام آمد و در بهشت زهرا فرمود: "من به پشتوانه‌ی این ملت تو دهنِ این دولت می‌زنم" خیلی‌ها تصور کردند که امام یک جمله‌ی احساسیِ زودگذرِ مخصوصِ آن لحظه گفته است! آن روزها این پشتوانه و پشتیبانی صورت گرفت و امت در کنارِ امام، انقلاب را به پیروزی رساندند. اما در جنگ، یک عده از خواص نگذاشتند و دشمنِ مکار در خواصِ سپاهِ امام طمع کرد و دوباره تاریخِ امامتِ شیعه، بی یاوری و بی همرهی را تجربه نمود! حضرتِ امام در جنگ هم فریاد بر آورد که: "چنان بر صدام و امریکا و استکبار غرب سیلی زنید که برق آن چشمانِ استکبارِ شرق را کور کند." اما در آن روزهائی که بچه‌های رزمنده‌ی ما «به قولِ شهید رضا» در غربتی بی صدا و محروم از حق انقلابی خود، خونِ‌شان در جبهه‌ها ریخته می‌شد ولی در همان حال مناطقِ اشغالیِ کشور را از یوغِ دشمن بیرون کشیده و فاو را گرفته بودند و به دروازه‌های فتحِ بصره رسیده بودند، در همان هنگام که مالک چند ضربتِ شمشیر تا خیمه‌ی معاویه فاصله داشت و صدام در آستانه‌ی نابودی قرار گرفته بود، یک عده سست عنصرِ مردّد، دورِ امام را گرفتند که «بگو مالک بر گردد!» یا علی! فابعث الی الاشترِ لیأتیک!

برید ببینید که چرا حضرتِ امام بعد از قبول قطعنامه دیگر با مسئولین ملاقات نکرد و آنها را به حضور نپذیرفت؟!
برید ببینید که چرا حاج احمد آقا می‌گفتند: تلخ‌ترین خاطره‌ی عمرِ امام، پذیرشِ قطعنامه بود
؟!
برید ببینید که چرا آقای توسلی می‌گفتند: بعد از پذیرشِ قطعنامه دیگر خنده بر لبانِ امام ندیدیم؟!
برید ببینید که چرا حاج احمد آقا می‌گفتند بعد از قضیه‌ی سلمان رشدیِ مرتد که مردم ریختند به خیابان‌ها، حضرت امام که در حالِ مشاهده‌ی اخبارِ تلویزیون بود با حسرت گفتند: "اگر من می‌دانستم که مردم بار دیگر با پیامِ من به خیابان‌ها می‌ریزند، قطعنامه را قبول نمی‌کردم!"؟
برید ببینید که چرا حاج سید احمد آقا می‌گفتند: "بعد از پذیرش قطعنامه امام تا چند روز درست نمی‌توانستند راه بروند. همه‌اش می‌گفتند: خدایا شکرت ما راضی هستیم به رضای تو."؟
برید ببینید که چرا حضرتِ امام بعد از پذیرش قطعنامه دیگر سخنرانی نکردند؟

برادر و خواهرِ مسلمانم! اگر «ولی» تنها بماند در زمانی که «ولی» هم حضور دارد سپاهِ ولی شکست می‌خورد! نمونه‌اش «غزوه‌ی احد»؛ پیامبرِ مکرمِ اسلام (صلوات الله علیه و آله و سلم)که «لولاک لما خلقت الافلاک» است، حضور داشت ولی یک عده حرفش را زمین گذاشتند و در پیِ غنیمتِ دنیا روان شدند و دشمن از همان ناحیه وارد شد و در نتیجه، «حمزه» شهید شد و پیامبر هم تا آستانه‌ی شهادت رفت! / نمونه‌اش «نبردِ صفین» که خلاصه‌ای از قضایایش را امشب شنیدید / در سپاهِ «امام حسنِ مجتبی» هم کار بدانجا رسید که امیر و سردارِ سپاهِ آقا قصد داشت تا امامِ مسلمین، فرزندِ «زهرای پیامبر» را اسیرِ دستِ معاویه نماید و آن زخمی که در «ساباطِ مدائن» بر پیکرِ حسنِ مجتبی زدند! و کیفیتِ شهادتِ ایشان که چقدر مظلومانه است. / داستانِ کربلا را هم که می‌دانید، آن سپاهِ اندک و بی یار و یاورِ «حسین» و فریادِ «هل من ناصرٍ ینصرنی» که جز عده‌ای قلیل و خاص، از دیگران بی پاسخ ماند که در نهایت به شهادتِ آقا منجر شد و در ادامه‌ی مبارزه و حیاتِ ائمه اطهار که تسعه المعصومین من ذریه الحسین(علیهم السلام) بودند، تاریخ شاهدِ «فقتل من قتل و سبی من سبی و اقصی من اقصی» بود! تا کار به «حجه بن الحسن العسکری» رسید و غیبتِ هزار ساله‌ی ایشان. «أینَ الحسنُ أینَ الحسین و أینَ أبناء الحسین» تا کار به «ندبه» و ندبه کنندگان رسید که: «أینَ بقیه الله؟!»

«امیرالمؤمنین» در ادامه‌ی قضایای تلخِ پذیرشِ آتش بس می‌فرمایند:

" شما زندگی و بقای در دنیا را دوست دارید و من نمی‌توانم شما را به رفتن در راهی که دوست ندارید مجبور سازم!"

خدایا عاقبتِ همه‌ی ما را ختم به خیر کن.

  • Mohammad Abbasi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی