جاده
بسم الله الرحمن الرحیم
"هدف از بیان خاطراتِ برو بچههای جبهه و جنگ، رسیدن به آن
کمال ممکنی است که دست یافتنی است. وجود ما اگر قابلِ حقیقت و در جستجوی حقیقت
باشد، آن «کمالِ ممکن» در رفتار و کردارِ ما نیز به واقعیت تبدیل میشود."
خاطرات و روایاتِ از شهدا و رزمندگان «همه» مثلِ تابلوهای راهنمائی و رانندگی، ما را از کم و کیفِ مسیر و جادهای که در آن هستیم آگاه میکنند، «جهت» را خبر میدهند، «سمت و سو»را در طولِ مسیر نشان میدهند؛ سهمِ جاده از مقصد، همین «فلِشها» و «علائم» و «اشارات» است تا مقصدِمان را گم نکنیم، به بیراهه نرویم، چپ نکنیم، سر از جای دیگه در نیاریم، سقوط نکنیم، نمانیم، پستی بلندیهای جاده را بدانیم، با خطراتِ جاده آشنا باشیم، در جهتِ مقصدِمان حرکت کنیم، سرعتِمان را تنظیم کنیم، آنجا که نباید سبقت بگیریم، نگیریم، آنجا که باید آهسته برانیم، آهسته برانیم، جاده پیچ دارد، دستانداز دارد، پل دارد، گاهی باریک میشود، گاهی جاده در روشنائیِ روز دیده میشود، گاهی تاریک میشود. ... تا بالاخره به مقصدی که انتخاب کردیم، برسیم. اگر میخواهیم به مقصد برسیم، حرکت در مسیرِ این جهتها مهم است؛ و این «رسیدن»، طالب میخواهد؛ باید خواستار و جویندهی «مقصد» باشیم. و رسیدن به مقصد، برنامه، اراده و همت میخواهد. به قولِ «شهید آوینی»:
"باید در جستجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت."
آن چیزی که بچههای جبههی ما را از نیروهای دلیر و شجاع جنگهای دیگر جدا میکند همین در «جستجوی حقیقت» بودن و حرکت در «سمت و سو»ئی است که آنها را به این حقیقت رسانده است. وگرنه شبیهِ خیلی از این خاطرات و حماسههائی که ما نقل میکنیم، جاهای دیگر هم اتفاق افتاده. منتها آن هدف و آن جهتِ رو به آن هدف، به محتوا ارزش و اعتبار میدهد، محتوا رو معنا میکند و ذات و جوهرهاش رو نشان میدهد، بخاطر همین هم هست که حضرت امام دائماً متذکر میشدند که "هدفتون خدا باشد." شهدای ما هم همین رو میگفتن: "هدفتون خدا باشد."
«شهید همت» بعد از عملیاتِ «والفجر4» یک سفارشی دارند که شاید شما شنیده باشید:
" برای اینکه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه، باید اخلاص داشته باشیم. و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم، سرمایه میخواد که از همه چیزمون بگذریم، و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم، باید شبانهروز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشد. اینقدر پاک باشیم که خدا کلّاً ازَمون راضی باشد. قدم برمیداریم برای رضای خدا، قلم برمیداریم برای کار، برای رضای خدا، حرف میزنیم برای رضای خدا، شعار میدیم برای رضای خدا، میجنگیم برای رضای خدا، همه چی، همه چی، همه چی، خاصِ خدا باشد که اگر شد، پیروزی درش هست. چه بکشیم و چه کشته بشیم، اگر این چنین بشیم، پیروزیم؛ و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما."
بچههای جبهه و
جنگ در مسیرِ همین کمالات، جهت میگرفتند و سیر میکردند. پیوسته در جِد و جهدِ
خودسازی بودند. دائماً مراقبِ جاده بودند. مراقبه و محاسبه داشتند؛ اگر در طولِ
شبانه روز خطائی ازشان سر میزد، پیگیرِ جبرانِ خطایشان بودند. (مصادیقِ خیلی
زیادی در این زمینه هست) ...
به غیر
از اینها نذر میکردند که آدم بشوند! نذرهائی که سرانجامش سرکوبِ نفس بود؛ آخرِ
کارش فتحِ قلههای بندگی بود. مثلاً نذر میکردند که اگر دوستشان که مریض شده، خوب
بشه 10 شب پشتِ سرِ هم نمازِ شب بخوانند. هم برای سلامتیِ دوستشان دعا میکردند و
هم برای سلامتیِ نفسِ خودشان. یک کسی مثلِ «احمد رضائی» نذرِ روزه کرده بود! وسطِ
خرماپزانِ جنوب و در آن هوای داغِ «پاسگاهِ زید»، روزه میگرفت و با آن حال، بینِ دو
خاکریزِ خط اول و دوم میدوید! بهش میگفتند: "دیوانه! این کارها چیه میکنی!"
میگفت "میخوام این گوشتهائی که از حرام در بدنم روئیده آب بشه"!
ای خوش آن ایّام کاندر دل نوائی داشتیم / با کفن پوشانِ جبهه ماجرائی داشتیم
ایستاده از راست: (1) علی مددی (2) مرتضی محمدیون (3) شهید احمد رضائی (4) شهید حسن عرب حجی (5) شهید کاظم مستوفیان (6) شهید شیخ محمد تهرانی (7) شهید خسرو جلالی (8) شهید حسین شاطری (9) ؟
نشسته از راست: (1) ؟ (2) حسن رنجبر (3) ... قصابیان (4) ؟ (5) ؟ (6) شهید حسین امینیان [با تشکر بی نهایت از «اشنا» که در قسمتِ نظرات، شهید امینیان را معرفی فرمودند.]
کُشتیگیر و باستانیکار بود؛ ولی از گذشته و اخلاقش در و همسایهها و دیگران
ناراضی بودند. ولی همین احمد آقای رضائی گمشدهاش را پیدا کرد، کسی مثلِ «شیخ محمد
تهرانی» را و مسیرش جهت گرفت. شاید هم شیخ محمد تهرانی، احمد رضائی را
پیدا کرد! ولی به هر صورت، همین جهتِ رو به اعتبار و تعالی و ریاضتهای این چنینی
و «نفس کشانِ» دعوت از خدا، احمدِ رضائی را برای ما الگو و اسوه نمود. و همین احمد
آقای در ذهنِ بعضیها شَر و غیرقابلِ تحمل! شد "پهلوانِ شهید احمد
رضائی!"
دفترچهی سردار «عبدالرحیم ابراهیمیان» که شهید «احمد رضائی» در آن به یادگار مطلب نوشته است.
ترجمهی حدیثی که شهید احمد رضائی از پیغمبر اکرم(ص) به یادگار نوشته: «محبوبتر از هر چیز نزدِ خداوند، جوانی است که از گناه توبه میکند و از پیشگاهِ الهی طلبِ آمرزش مینماید.»
خدایا این بچهها از کجا به کجا رسیدند؟!
پهلوانی که نفسِ خودش را زمین زد و در کنارِ «شیخ محمد تهرانی» آرام گرفت. مرشد و مرادِ پهلوان احمد هم شهید شیخ محمدِ تهرانی بود. تا سر انجام در عملیاتِ والفجرِ 3 (عملیاتِ مهران) رفتند در دلِ تانکهای در حالِ هجومِ عراقیها و وسطِ میدانِ رزم و قتلگاه، کاری کردند کارستان و در نهایت مزدِ تلاش و زحماتشان را گرفتند. پاتکِ عراقیها دفع شد و سرهای این بچهها هم به زمین افتاد.
- ۹۴/۰۴/۲۳