شبِ قدرِ علی
بسم الله الرحمن الرحیم
خواستم در این ایام که روزهای ضربت و شهادتِ مولا امیرِ مؤمنان است، تسلیت بگویم. اما دیدم مگر میشود به یک «تسلیت گفتن» قناعت کرد؟! و با یک متنِ به اصطلاح ادبی، کار را تمام شده دید؟!
غفلتِ زمانه و روزمرگی، ما را طوری بار آورده که فکر میکنیم روزهای «ضربت خوردنِ» آقا مخصوصِ همین ایام است. در حالی که علی و اسلامِ علی که همان اسلامِ نابِ نبوی است، خیلی پیش از «این شب» و «آن شب» ضربه خورده است. گاهی فکر میکنم چرا بر پیشانیِ علی نقشی از اثرِ ضربتِ شمشیرِ جنگ به یادگار مانده است. نقشی که یادگارِ دورانِ دلاوریِ شیرِ خدا حیدرِ کرار است. بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُنََّ. نقشی بر اقبالِ علی! بر جبههی علی، بر بختِ علی! و علی آن عالَم آرای صفات و آینهی حق.
این نقش و این پیشانی و این نشان، مفهومِ بلندی در خود نهفته دارد که در وجودِ علی و مظلومیتِ علی است. کمی فکر کن، ساعتی بیندیش شاید که بدان برسی!
مطلب را خلاصه کنم در این چند جمله از «علی». در این چند جمله از تنهائیِ علی؛ در مظلومیتِ علی در مظلومیتِ حق که «علی مع الحق و الحق مع علی» در تنهائیِ اسلامِ نابِ رسول الله در ستمدیدگیِ «حق و حقیقت» و جباریتِ بیداد.
نمیخواستم به این نقطه برسم که بگویم یارانِ علی کجا بودند که محراب و کوفه و کوفی دست در دستِ قوَّتِ بیداد داد تا شمشیرِ ابنِ ملجم از غلافش بیرون بخیزد و امیرِ محراب و کوفه را غرقِ به خون کند؟! هر چند که تو تا همین اندازه و تا همین جا هم اگر به انقلاب برسی برندهای!
اما آن چند جملهی علی چه بود؟
"... فقط یک ساعت بازوها و جمجمههایتان را به من عاریت بدهید؛ حق در حالِ رسیدن به نتیجه است و تا نابودیِ ستمگران و قطع شدنِ دنبالهی آنان چیزی باقی نمانده است."
و سپاهِ علی در «صفین» و زمان در گذرِ تاریخ و ما در پیچ و خمِ زندگیِ دنیا و روزمرگیها نفهمیدیم که علی چه گفت! و چقدر زود از کنارِ این جملهی بلندِ جهان آباد کنِ عالمینسازِ علی گذشتیم! چقدر بی توجه و ساده از کنارِ آرمانهای الهیِ محمد و علی و اولادِ علی عبور کردیم!
یک بارِ دیگر با تأمل و با دقت این جملاتِ علی در صفین را بخوانیم:
"... فقط یک ساعت! بازوها و جمجمههایتان را به من عاریت بدهید؛ حق در حالِ رسیدن به نتیجه است و تا نابودیِ ستمگران و قطع شدنِ دنبالهی آنان چیزی باقی نمانده است!"
در صفین، معاویه در آستانهی نابودی قرار گرفته بود؛ «مالک» چند ضربتِ دیگرِ شمشیر تا کندنِ ریشهی باطل فاصله داشت!
اگر آن روز حرفِ علی بر زمین نمیماند و سپاهِ علی با خدعهی عمرو عاص از هم نمیپاشید، معاویه نابود شده بود و دیگر خوارجِ نهروانی نبودند تا در حروریه برای جنگیدنِ با علی اردو بزنند! دیگر معاویه و عمرو عاصی نبودند تا با مکر و دسیسهای دیگر بر منبرِ حماقتِ ابوموسی بنشینند و ظلم را بر گُردهی مسلمانان سوار کنند! دیگر ابن ملجمی نبود تا علی به شهادت برسد! دیگر معاویهای نبود که بر حسن، صلحی تحمیل شود! دیگر یزیدی پس از معاویه نبود تا سلاله و سبطِ نبی با آن وضعیتِ دلخراش و فجیع در کربلا به شهادت برسد. صالحٌ بعدَ صالح بود و صادقٌ بعدَ صادق! شموس الطّالِعَه بود و اقمارُ المُنیرَه! ... دیگر «امام زمان» غایب نمیشد و أعلامُ الدّین بود و قواعِدُ العِلم! دیگر جهان «ندبه» نمیکرد که «أینَ بَقیهَ الله؟!»
پس حرفِ علی بر زمین ماند؛ فَقُتِلَ مَن قُتِل وَ سُبِیَ مَن سُبِی وَ اُقصِیَ مَن اُقصِی ...
پس علی خیلی پیش از آن شبِ قدر که آن تازه براتش! دادند ضربت خورده بود. در صفین و حتی قبل از صفین! و نیز پس از آن تا مسجد کوفه و تا آن ضربتِ شمشیر به دستِ آن أشقِیَ الأشقیاء ...
و ...
"تو خود بخوان حدیثِ مفصل از این مجمل"
- ۹۴/۰۴/۱۷