شعر استاد حمید سبزواری
شعری که استاد «حمید سبزواری» در محضرِ آقا خواندند و با توجه به خاطرهی «نمادِ غواصهای شهیدِ کربلای 4»، چقدر این شعر به من چسبید:
ما نهنگیم و خیلِ نهنگان / بستر از موجِ توفنده دارند // این سرود نهنگانِ دریاست / بحر را موجها زنده دارند / ...
خوشنشینانِ ساحل بدانند
موجِ این بحر را رامشی نیست
دل به امیدِ رامش نبندند
بحر را ذوقِ آسایشی نیست
تا که دریاست دریا به
جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحرِ جوشان نجویید
آن زبونی که مرداب دارد
ما نهنگیم و خیلِ نهنگان
بستر از موجِ توفنده دارند
این سرودِ نهنگانِ دریاست
بحر را موجها زنده دارند
ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کامِ غرقاب جوید
نزدِ دریادلان مرده بهتر
زانکه آرامش و خواب جوید
خوشنشینانِ ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشمِ سازش ز دریا ندارند
سازشِ موج و ساحل محال است ...
آقا که بین شعر آفرین میگفتند بعد از شعرخوانی آقای سبزواری گفتند: طیب الله انفاسکم آقای حمید. خیلی شعر خوبی بود، شعر جوانانهای بود. معلوم میشود آدم در نود سالگی هم میتواند شعر جوانانه بگوید. خدا دلتان را جوان بدارد و جسمتان را سالم. ممنون.
- ۹۴/۰۴/۱۴