آخرین دستنوشته
آخرین دست نوشتهی شهید «رضا نادری» / دو روز پس از قبولِ قطعنامهی 598 / چهار روز قبل از شهادت:
تنگهی چار زبر (مرصاد) / راهدار خانه / محلِ شهادتِ رضا -گوشهی تصویر، سمتِ راست-
باسمه تعالی
67/4/29 مصادف با قبول قطعنامهی 598 از طرف ایران.
"باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابمان در جبههها از بین برود. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنههای نبرد تقدیم میکنم." «امام خمینی»
دورهی سردِ شوخیِ با جنگ به سر آمد!
دورهی
ساده اندیشیها سست عنصریها و تردید!
دورهی جنگیدن تنها با یک دست و با دست دیگر
نوازش عوامل فرسایندهی جنگ به سر آمد.
هیزم بیاورید که تنورِ جنگ تمام عیار افروخته گشته!
از این پس بی تعارف و بی
مسامحه میجنگیم.
نیروهای پاکباز و بی توقع امام تا اینجا را در غربتی بی صدا و محروم از حق انقلابی
خود به سر کردند.
دیگر نمیتوانیم هم بجنگیم و هم نجنگیم!
اگر جنگ است پس این واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ضد جنگ چیست؟
ما میگوئیم جنگ است و این جنگ سرنوشت انقلاب و ایدئولوژی ما را رقم خواهد زد.
ای بچههای عشقبازِ
انقلاب، پاک بمانید که داغِ «فاو» و «شلمچه» جز سرانگشت تنبیهِ آسمانی چیز دیگری نبود.
تاوان برخوردِ
کودکانهی ما با جنگ و وقت گذرانیهای ساده
لوحانهی ما بود که علیرغم خونی که میریخت از ما سر میزد.
یاران و بسیجیان
تجدید وضو کنید؛
زخمهایتان را مردانه ببندید؛
مسلسلها را بر دوش گیرید که وقت برای استراحت
نیست!
امروز تکلیفِ فرزندانِ
ابراهیم است که گام در گام آتش نهند.
پس ما یک انقلاب بی عزت، تحقیر شده و بی خاصیت، انقلابی گنگ و بی تفاوت که
ایدئولوژی خود را از یاد برده نمیخواهیم.
ما به دنبال عافیت نیستیم.
به خون مصطفی(ص) قسم
که یک تن از این بچههای بسیجی، در این شبِ عاشورائی از خیمهی بیعتِ با امام خود
بیرون نخواهند رفت.
به هر تنوری که ای مرد خدا تو نشانمان دهی بیچون و چرا بیتوقع با سر و پای برهنه
داخل میشویم.
در این شامگاهِ سرخِ تاریخ به ما راه بازگشت به مدینه را نشان مده؛ از ما رفع بیعت
مکن.
تو بگو قتلگاه کدام سوست ما با تو بحث نخواهیم کرد.
سوگند به آیههای جهاد! که هزاران برادر به خون غلتیدهمان از «چمران» و «کاوه» و «باقری» و «زینالدین» و «باکری» و «خرازی» و «حاج همت» که در وقت دست و پا زدنِ در خون خویش تلاوت میکردند؛ این بچههای نمازشب خوانِ بی نشان که محورهای عملیاتیِ جنوب و غرب را از کوچه پس کوچههای شهر خود بهتر میشناسند، بارِ این رسالتِ بزرگ را بر زمین نگذارده و تا آخر بر دوش خواهند کشید.
جبهه وطن ماست و ما جز در صفای فضای عطرآگین عملیات به راحتی نفس نمیکشیم.
آقای
ما امشب چراغ این خیمه را تو خاموش مکن!
و بدان در آن دم که به خواست خدا شرفِ
شهادت برای ما رقم زده شد در وقت پرپر زدن، از تو ای امام مجاهد، جز یک چیز نخواهیم
پرسید: "از ما راضی هستی؟ همین را و بس!"
ای کسانی که به نفع جنگ شعار میدهید
... دورهی بازی بس است.
آری قضیه جدیست!
ترکشهای بدنت را دفعات جبهه رفتنت را خواهند شمرد. که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه.
در راه مکتبِ اهل
بیت تا هر جا که خمینی بگوید باید به پیش تاخت.
ما برای فاو و شلمچه نجنگیدیم.
ما برای نگاهِ پر توقعِ پیغمبر، برای آرمانهای علی و برای دردهای بی صدای زهرا
جنگیدیم.
... و ای مرگ ای آشنای دیرینه! کجائی؟! سرخ روی باش تا چنان در آغوشت کشیم که صدای شکستن استخوانهایت را خود بشنوی.
والسلام
- ۹۴/۰۴/۱۲
اینم برای رضای دوست داشتنی:
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
ازهر چه که دم زدیم انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر صف شهدا را چیدند
ولی خودمانیم ها شهادت هم لیاقت می خواست