تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

بیاد شهدای دست بسته‌ی کربلای 4 (روایتِ سوم)

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ق.ظ

این مطلب را صرفاً برای بعثی داعشی‌ها می‌گذارم!

شهید محمد فاضل

ما بروبچه‌های بسیجیِ نسلِ «خمینیِ عزیز» یکی دیگه در جمعِ‌مون داریم به نامِ «محمدِ فاضل»؛ دانشجوی رشته‌ی ریاضی و از شهدای «عملیاتِ نصرِ» هویزه است. او تخریب‌چی بود ولی صبحِ عملیات با آر.پی.جی‌اش یکی از تانک‎های دوستانِ شما را هدف قرار داد و تانک، به آتش کشیده شد. در همان حال یکی از خدمه‌های همان تانک در حالی‌که شعله‌های آتش او را در بر گرفته بود و با تقلا و تلاش در حالِ خارج شدن از تانک بوده که همین «محمدآقا»ی جبهه‌ی ما به سمتش می‌دود!

رفیقِ همراهِ محمد با تعجب می‌پرسد: "کجا؟"

محمد در جواب می‌گوید: "می‌رم کمکش کنم!"

-: مگه تو همین الآن اون تانک را با آر.پی. جی نزدی؟!

-: اون موقع باید می‌زدم؛ حالا باید برم کمکش کنم!

-: مگه تو تخریب‌چی نیستی؟

-: به وقتش تخریب، به وقتش ترمیم!

گشت حیران آن مبارز زین عمل  /  از نمودن عفو و رحمت، بی محل!

برادرِ داعشیِ من، «قابیلِ» عزیز! ما این مفهومِ بلندِ «اخلاصِ در عمل» را در سال‌های نوجوانی‌مان در کتاب‌های درسیِ ایرانِ اسلامی خوانده‌ایم؛ همان شعرِ «مولوی» را:

از علی آموز اخلاصِ عمل  /  شیرِ حق را دان منزه از دغل

در محلِ «قهر» هم برو بچه‌های مخلصِ بسیجیِ ما به دنبالِ «رحمت» بوده‌اند.

در محل قهر این رحمت ز چیست؟  /  اژدها را دست دادن راه کیست؟
گفت: من تیغ از پی حق می‌زنم  /  بنده حقم نه مأمور تنم

شیر حقم، نیستم شیر هوا  /   فعلِ من بر دینِ من باشد گوا

اسیر عراقی

بچه‌های فهیم و بصیرِ «اسلامِ نابِ رسول الله»(صلی الله علیه و آله و سلم) آن آیات و احادیث را این‌گونه در میدانِ عمل به منصه‌ی ظهور و به روی صحنه می‌آوردند. ایکاش آن موقع‌ها موبایل و وایبر و اینستاگرام و اینترنت و این شبکه‌های اجتماعیِ اشتراک‌گذاری عکس و ویدئو و غیره بود تا «اسلامِ ناب» آن‌طور که هست به جهانیان عرضه می‌شد. هر چند بچه‌های جبهه‌ی مستضعفینِ ما برای دوری و اجتناب از ریا از همان دوربین‌های رایجِ عکس و تصویر و ابزارهای ضبط و صوت هم فراری بودند؛ نمونه‌ی آشکارش همین شهدائی بودند که «دیروز- پریروز» تشییع شدند؛ عشقِ بیشترِ این بچه‌ها تلاش در عرصاتِ گمنامی بود. به قولِ آن امام مجاهد که متأسفانه نگذاشتند که شناختش به شما برسد: "اولیائی تحت قبائی لا یعرفهم غیری"

بله، شیردلانِ عاشقی که چون «اسدالله الغالب» آقا امیرِ مؤمنان در عملیات‌ها و هنگامه‌ی نبرد، «اشداء علی الکفار» بودند و به فرموده‌ و فرمانِ «مولایشان علی» در مواجهه‌ی با «عدو» دندان‌ها به هم می‌فشردند و پاها محکم بر زمین می‌کوفتند و با قدرت بر دشمنِ کیانِ اسلامی یورش می‌بردند، ولی همان‌ها در هنگامِ برخورد با یک «اسیر» با جوانمردی و مروّت با او برخورد می‌کردند.

در شجاعت، شیر ربانی‏ستی  /  در مروت خود که داند کیستی

سردار «فتح الله جعفری» تعریف می‌کرد:

"بچه‌ها یک افسرِ عراقی را اسیر گرفتند و آوردند. بعد از سؤال و پرسش‌هائی که ازش شد، می‌گفت مرا پیشِ نیروهایم نبرید! نمی‌خواهم دیگر با نیروهایم رو برو شوم. علت را که پرسیدیم گفت: شما 2بار مرا اسیر کردید، یک بار خودم را و یک بار روحم را. من مدت‌ها و در دوره‌های مختلف به نیروهای تحتِ امرم از برخوردِ بدِ ایرانی‌ها با اسرا می‌گفتم. از خشونت و کشتار به فجیع‌ترین وضع؛ حالا این‌ها اسیرِ کسانی شده‌اند که جز محبت، کارِ دیگری نکردند.

مثلِ یک مهمان

با نیروهای من «مثلِ یک مهمانِ عزیز» برخورد کردید. من دیگر خجالت می‌کشم واردِ جمعِ نیروهای تحتِ امرم بشوم. دیگر آنها مرا دروغگو می‌دانند و از این‌که با صداقت با آنها سخن نگفته‌ام از من رنجیده و رمیده‌اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قربانِ آنهائی که حیات و مماتشان درس بود و زندگی. قربانِ برو بچه‌های فهمیده‌ی دفاعِ مقدسِ‌مون برم که در مواجهتِ با دشمنان هم در حالِ رشد و نمو به سمتِ کمال و فضایل و مکرمت‌های انسانی بودند.

ای پیروانِ ابوسفیان! این صورت و سیرتِ اسلامِ شما کجاست؟

پیکرِ مطهرِ همین محمد آقای فاضلِ ما به همراهِ حسینِ علم الهدی و یارانِ دیگرِ عاشورائی‌اش، صبحِ روزِ بعد زیرِ سُمِ تانک‌های پیش‌کسوتانِ بعثیِ شما لِه شد آن‌چنان که قابلِ شناسائی نبود.

جمعی از شهدای هویزه

از راست: (1) شهید رضا صادقی / (2) شهید سید مصطفی مختاری / (3) شهید محمد فاضل / (4) شهید مجید مهدوی / (5) شهید مجید کریمی / (6) شهید حسن فتاحی

وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ[1]



[1] سوره‌ی مبارکه‌ی شعراء / آیه‌ی 227

  • Mohammad Abbasi

نظرات  (۲)

فرموه اند: الجهاد باب فتحه الله لخاصه اولیاءه. واژه (لخاصه) با تاء گرد چسبان درست است. چون نمی دونم چطوری میشه نوشتش اگر شما زحمتش رو بکشی ممنون می شم.
...بروبچه های بسیجی نسل «خمینی عزیز»
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
مصطفای گلم!
آقا امیرالمؤمنین در یکی از خطبه‌هایش می‌فرماید: "فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه" همانا جهاد دریست از درهای بهشت که خدا آن را فقط بروی دوستانِ مخصوصِ خودش باز می‌کند.
در برخی فونت‌ها این تاء موردِ نظر نیامده است؛ فلذا نویسنده و مخاطب با توجه با این موضوع در یک قراردادِ نانوشته آنرا به صورتِ ذهنی حل کرده‌ تا مشکلی به لحاظِ درکِ محتوا بوجود نیاید. اگر حضرتعالی فونتِ‌تان را عوض بفرمائید، مسئله براحتی حل خواهد شد. (هر چند که در فضای مجازی، مواردِ این چنینی آن چنان مهم نمی‌آید)
وَسَیعلَمو الذینَ ظلَمو ایَّ مُنقلب یَنقلبون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی