تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

تقدیم به مردانِ مردِ مملکتِ «فکّه»

پنجشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۵۰ ق.ظ

اولین باری که در مسیرِ پیاده رویِ کربلا قرار گرفتم، رمل‌های بیابانِ بینِ نجف و کربلا را باد آورده بود کنارِ جاده. آنجا آن رمل‌ها و آن بادی که می‌وزید و آن جاده‌ی رو به کربلا، خاطرم را مفتونِ یادِ فکه ‌کرد- این شعر یادگارِ آن جاده است.

به مردانِ مردِ روزگارِ عاشورائیِ جبهه‌های نبرد، به یلانِ مینستانِ فکه، به رزمندگانِ شجاع و شهدای زهرانشانِ آن خطّه، به خانواده‌های شهیدسیرتِ بچه‌ها، به راهیانِ طریقِ عشق‌ورزی، به مسافرانِ راهیانِ نور ... به همه‌ی آنانی که دلشان رملیِ جنونِ فکه است، به تک تکِ اهالیِ آن ریگستان، به گردان‌های کمیل و حنظله و گردان‌های گمنامِ تیپ و لشکرهای دیگر، به برو بچه‌های نازِ سپاه و ارتش و جهاد، به «تو» و هر آن‌کس که دل و ذهنش درگیرِ این نوشته شد!

و به آقا «سید محمدرضا»[1] به غربتیانِ عزیز، به تمامِ معنای دلم، به مردِ میدان و شیرِ رملستانِ فکه که این روزها سالگردِ شهادتِ آن مرد است:

ورامین، آخرین روزها

ورامین / وداعِ آخرین / در کنارِ دلم «سید محمدرضا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بخشی از «نظمِ فکه» برای این روزها که «روزِ مرد» است، تقدیم می‌گردد:


خاطرم مفتونِ یادِ فکه شد

طبعِ رَملیِّ دلم رزمنده شد

 

باز می‌دیدم تکِ والفجر را
آن تک و پو حاصلِ پُر اجر را

 

می‌شنیدم ضربتِ شمشیرها
انفجار و موج و ترکش، تیرها

 

سرزمینِ فکه سامان می‌گرفت
از یلانِ کربلا جان می‌گرفت

 

در فضا عِطرِ گلابِ یاس شد
بینِ میدان حضرتِ عباس شد

 

آی ای پیدای ناپیدائی‌ام
این چنین پیدا درین شیدائی‌ام

 

در ضمیرم تشنگی‌ احساس گشت
 آسمانِ دل پر از عباس گشت

 

گر جدا دستم ولی «مولا حسین»!
«یا أخا ادرک أخا» پیدا حسین!

 

لحظه‌های واپسین یادش بخیر
آن وداعِ آخرین یادش بخیر

 

مَشکِ ساقی روی شطِّ ماسه بود

بینِ ابروها ردِ قناسه بود

 

معبر و میدان مین و تشنگی
لحظه‌های آخرین و دشنگی

 

کاشکی از آب استغنا شوم
در سبوی یاد تو اغنا شوم

 

جِسم‌ها در انتهای معبر است
تشنه لب سردارِ میدان اکبر است

 

قتلگاه و خنجر و تدبیرِ خون!
رمل و مینستان و میدانِ جنون

 

چون که خنجر از قفا مولا گرفت  
فکه از خونِ خدا صهبا گرفت

 

خون درونِ رمل‌ها جوشید باز
این قلم از حلق‌ها نوشید باز

 

جانم ای جانم حسینم جاری است
ماضیِ ما نقلش استمراری است

 

خون درونِ رمل جوشیدن گرفت
قامتی از حلق بوسیدن گرفت

 

قامتی از حنجری سامان گرفت
چون ز رگ‌های بریده جان گرفت

 

در زمینِ فکه خواهر زینبا

جانِ این دفتر بر آمد بر لبا

 

خاطرم مفتونِ یادِ فکه شد

طبعِ رَملیِ دلم رزمنده شد

 

باورم در فکه مدفونم نمود
کربلا ذکری که مجنونم نمود

 

در رگم نوح است قلبم جاری است
ماضیِ نقلیّم استمراری است

 

در رگم نوح است طوفانی کجاست؟
کشتیم خالیست انسانی کجاست؟

 

یادِ شهید حسن باقری بخیر! مکه نرفت چون حضورِ در جبهه و کار کردنِ به‌روی طرح‌ها و ایده‌های نبرد را مهم‌تر از مکه رفتن دید. چون امامش گفته بود: «جنگ در رأسِ امور است»! آن سِریِ آخر هم که همه رفتند خدمتِ امام، او نرفت تا در فکه در خدمتِ امام باشد و برای امامش سربازی کند. «سر»باز و «سر»دار، یعنی حسنِ باقری؛

شهید حسن باقری

"رقصی چنین میانه‌ی میدانم آرزوست"!

خدایا مکه‌ی حسنِ باقری فکه بود! همین سرزمینِ فکه هم او را به خدا رساند. این فرازهای عاشورا چقدر مناسبِ فکه است؛ -‌فکه چقدر هم‌وزنِ مکه است- خدایا مکه‌ی حسین کربلاست؛ فکه چقدر شبیهِ کربلاست! آن لحظاتِ آخر، وقتی آقا از شدتِ ضرباتِ دشمن و تیرها و نیزه‌هائی که خورده بود با آن وضعیتِ تلاش و پیکار، تشنگی هم در آن صحرای سوزان، مضاعف شده بود، ... ... ...  آقا در حالِ افتادن، به سجده رفت:

چون ز پشتِ ذوالجناح آمد فرود  / بر زمین افتاد و رخ بر خاک سود
در دلِ گودال کردی بس سجود  / شد ز فرطِ سجده رخسارت کبود

آن شدتِ ضرباتِ دشمن و تیرها و نیزه‌هائی که آقا ابا عبدالله در روزِ عاشورای سالِ 61 هجری خورده بود خدایا چقدر شبیهِ شدتِ ضرباتیست که دشمن در اینجا بر پیکرِ بروبچه‌های «حاج ابراهیمِ همت» و «مهدیِ باکری»، «مهدی زین الدین» و عاشورا باوران دیگر وارد کرد! با آن وضعیتِ تلاش و پیکارِ بچه‌ها، تشنگی هم در این صحرای سوزان، مضاعف شده بود، ... ... ...

فکه

خدایا این صحنه‌های سالِ 61 خورشیدی چقدر شبیهِ عاشوراست!

مکبر بانگ برداشت: "الل........هُ اکبر! سجده!"
ملائک به امامتِ حسین، به خضوع و خشوعِ او که پدرِ بندگانِ خداست! به سجده رفتند. مگر نه این است که «ابا عبدالله» است!! الله اکبر!

...

سلام بر کسی که پیشانی‌اش خاکِ کربلا را احساس کرد

السلامُ علی المُرَمَّلِ بِالدِّماء / سلام بر آنکه  پیکرش به خون آغشته شد. (پس این زمین بوسیدن داره!)

السلامُ علی الشِّفاهِ الذّابِلات / سلام بر آن لب‌های خشکیده. (خدا را شکر این زمین واسطه‌ی وصل حسین شده!)

السلامُ عَلَی الجُسُومِ الشَّاحِبات / سلام بر آن پیکرهای تغییر رنگ یافته. (همان پیکرهای مطهری که در فکه تبدیلِ به استخوان شد و همان‌ها هم پس از تفحص، کامل نبود، پیکرهای پاک و نسلِ مطهری که منها به آغوشِ من و تو برگشت!)

السلام علی الأعضاءِ المُقَطَّعات / سلام بر آن اعضای پاره پاره شده. (سلام بر نسلِ خرد شده؛ لِه شده؛ پراکنده؛ پخش شده، ناپیدا؛ مفقود؛ اعضای پاره پاره شده که وصل شدند به منبعِ حقیقی و چشمه‌ی لایزالِ خداوندی)

السلامُ علَی الدِّماءِ السَّائِلات / سلام بر آن خون‌های جاری شده. (خون‌هائی که رسیدند به منبعِ پُر فیضِ حسین؛ «و علی الارواح التی حلت بفنائک» رسیدند به چشمه‌ی لایزالِ ثاراللهی. رسیدند به دریای جوشانِ خونِ خدا!)

السلامُ علَی الدِّماءِ السَّائِلات / سلام بر آن خون‌های جاری شده.

حسین به کربلا رسید؛ به سرزمینِ کوفه‌ی علی؛ به أرضِ نجف؛ به مشهدِ خودش؛ به کعبه‌ی ثاراللهی!

مَلَک در سجده‌ی آدم زمین بوسِ تو نیت کرد   /  که در حُسن تو لطفی دید بیش از حدِّ انسانی

زمین بوسِ تو حسین! جائی که تو پا ‌گذاشتی، حسین! ...

مَلَک در سجده‌ی آدم زمین بوسِ تو نیت کرد   /  که در حُسن تو لطفی دید بیش از حدِّ انسانی

زمین بوسِ تو محلِ سجده‌ی ملائکه شد؛ یعنی جائی‌که تو به معنای واقعی و حقیقی، سرِتو، پیشانیِ بلندِتو گذاشتی روی آن خاک و سجده کردی! ... ... ...

خدا را شکر! (حسین داره می‌گه:) خدا را شکر این زمین واسطه‌ی خیر شده!

شکر کامد بر سر آن عهدِ بلا  / این حسین و این زمینِ کربلا

با تو آن عهدی که بستم روزِ زر /  تا دهم در راهِ ناموسِ تو سر

...

گفتند: "حسین در منا نخواهد ماند!"  

گفت: "حسین از خدا چی می‌خواد؟"

گفتند: "خودِ خدا را! حسین، «خدا» را تمنّا کرده است!"

پاسخ شنیدند: "حسین! بیا کربلا! اگر خودِ خدا را می‌خوای «کربلا»؛ بیا کربلا!
اینجا مِناست؛ سرزمینِ آرزوها «تَمَنَّ عَلَی رَبِّکَ مَا شِئْتَ» اینجا هرچه از «خدا» می‌خوای «آرزو» کن!!
ولی اگر خودِ خدا را می‌خوای بیا کربلا! خودِ خدا را می‌تونی در «کربلا» بخوای!"

ای دل ار خواهی خدا بینی برو در کربلا   / از زمینِ کربلا تا عرش چندان راه نیست

اینجا مِناست! تَمَنَّ عَلَی رَبِّکَ مَا شِئْتَ، آرزو کن! از خدایت بخواه! هر آنچه را که آرزو داری؛ (هر چی که بخوای بهت می‌ده!!) «حضرتِ ابراهیم» همینجا از خدا خواست که به جای ذبحِ پسرش اسماعیل، قوچی را بفرستد تا به عنوانِ فدیه‌ی فرزند، آن را ذبح کند و خداوند آرزوی ابراهیمِ خلیل الرحمان را اجابت فرمود.
همین‌جا بود که جبرئیل به «حضرتِ آدم» گفت:
"از خدا چیزی بخواه؟" و حضرتِ آدم هم گفت: "«أتَمَنَّی الجنه» بهشت را می‌خوام (آرزوی بهشت دارم) " مِنا یعنی سرزمینِ آرزوی آدم و ابراهیم![2]

اما!

یکی درد و یکی درمان پسندد / یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران / پسندم آنچه را جانان پسندد



[1] شهید سید محمدرضا غربتیان که در سیزدهم اردیبهشت ماهِ سالِ 65 در فکه به شهادت رسید

[2] «منا» جمعِ مُنْیَه هست که به معنیِ آرزو و مقصد است.

  • Mohammad Abbasi

نظرات  (۳)

سلام عزیز

حکایت اهالی فکه حکایت کسانی است که؛

آنان که غرق شور مناجات می شدند

آنان که در ظهور خدا مات می شدند

یا حق

پاسخ:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
و علیکم السلام و رحمه الله
سید! ترا به جانِ دوستانِ شهیدت باز هم به ما سر بزن!
کاش من هم بودم خوش به سعادت شماکه باچنین قهرمانانی هم رزم بودید.فکه بهشت است که خوبان در آن آرمیده اندخداچنین عاقبتی راقسمت منهم کندانشاالله هرچندمی دانم لیاقتش راندارم
اللهم عجل لولیک الفرج.آمین
  • فاطمه امیرفخریان
  • آقای عباسی نمیدونید چقدر دلم هوای لحظه هایی رو کرد که برامون از سید محمدرضا می گفتید، از دلاوری هاش از مردونگی هاش......
    راهیان نور بهمن رو میگم، تو تمام سفرم با شما تنها اسمی که برام همیشه موند سید محمرضاست، امیدوارم که روحشون شاد باشه هرچند که مطمئنم....
    پاسخ:
    بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
    خوش به حالِ شما که دائم در سفرِ روحانیِ با شهدا هستید. درین حالِ خوشی که خدای شهدا به بهانه‌ی «آقا سیدمحمدرضا»ی عزیز شاملتان فرموده ما مفلوکیان را هم دعا بفرمائید.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی