آنها که فهمیدند «حسین» یعنی چه!
بخشی از روایتِ راویِ امسالِ جنوب،
محمد عباسی - راهیانِ نور، هویزه/ بهمنِ 93 / [با کمی اصلاح و درجِ تصویر][1]
... «علمالهدا» در جنگِ نامنظمِ غیر کلاسیک به جبهه رفت اما نهالِ فتح المبین و بیت المقدس را در همین زمین هویزه به زمین کاشت. آن روزی هم که استخوانهای حسین و اصحاب حسین، که علم الهدای جبههی مستضعفین بودند، بعد از 18 ماه در عملیات بیت المقدس پیدا شد، این استخوانها ریشهی آن درخت پر ثمری بود که جبههی مستضعفینِ انقلابِ اسلامی و دفاعِ مقدسِ ما را ساخته بود، «ثامنالائمه»، «طریق القدس»، «فتح المبین» و «بیت المقدس» میوهی به ثمر نشستهی همین شجره بودند.
از روی همین قرآن و سلاح پیکرِ مطهرِ علم الهدی شناسائی شد.
علم الهدای در جنگِ به قولِ «حاج حسینِ یکتا» نامنظمِ نامتقارنِ نامتجانس، به خطِ دشمنِ منظمِ دوره دیدهی مستعدِ آماده به کارِ سر تا پا تکنولوژیِ تا بنِ دندان مسلحِ متخصصِ کارآزمودهی متبحرِ به علمِ روز شدهی دنیا زد تا بگوید همهی این دَک و پُزهای تِک و سِت و مِت و مِتُد و لوژی و هوژی و موژی! زیرِ سایه و باورِ به «یدالله» و «حزب الله» است که میتونه کارگر و کارساز و کارور باشه.
با این
مِتُد، «حاج ابراهیم همت» تو خیبر به عشق مرشدِ جمارانیاش که دستور داده بود
باید جزایر حفظ شود، ایستاد و جزایر را حفظ کرد. او کاری نداشت که در اهواز یا
عقبهی اهواز و منطقهی خیلی عقبتر از اهواز چه خبر است؛ بنابراین به عشق حضرت
امام در جزیره، مجنون شد و ایستاد و چون حسین سر داد. امروز هم شده دلبرِ اهلِ
دلای همهی آنهائی که مجنونش شدند.
شهید همت، دلبرِ اهلِ دلا
درست مثلِ «محمد جهان آرا» که در جلساتِ اتاق جنگ راهش نمیدادند، از اتاق بیرونش میکردند! میگفتند او پاسدار است و پاسدار در جایگاهی نیست که در اتاقِ جنگ و تصمیماتِ جنگ حضور داشته باشد![2] اما به عشقِ امام و مکتبش و انقلابش در «خرمشهر» ایستاد و حماسه آفرید و مکتبش را حفظ کرد. او کاری نداشت که در اتاقِ جنگِ تفکرِ بنی صدری چه میگذره بنابر این به عشقِ شهدای پاسدار و بسیجیِ مقاومتِ 34 روزهی خرمشهر ماند تا بماند و الآن هم تو دلهای اهلِ دلها ماندنی شده است.
مهم این نیست که من و تو شهید بشیم، مهم اینه که مکتب باقی بمونه. ...
درست مثلِ «حسن تهرانی مقدم» که در روزهای بازیهای سیاسی، اعم از دوم خردادی
و اصلاح طلبی و اصول گرائی و خط و خطوط بازیهای با کلید و بی کلید، او مشغولِ
ساخت و سازِ موشکهای زمین به زمین بود (که میگفتند بودجهی مملکت را هدر میدهد!)
... و کلید کرده بود تا قدرتِ دفاعیِ ایمانش را قدرتِ دفاعیِ وطنش
را در مقابل اسرائیل و آمریکا و غرب و داعش و زایشهای دیگر بالا ببره. که «حب
الوطن من الایمان» که هم ایمان داشت و هم وطن و هم عشق. درست مثلِ «محمد جهان آرا»
که میگفت "مهم نیست که من و تو شهید بشیم مهم اینه که مکتب باقی
بمونه. ..."
هم ایمان داشت، هم وطن و هم عشق
درست مثلِ «حاج ابراهیمِ همت» که در جزایر سر داد که تا سرِ حرفِ امامش بمونه و حرفِ امامش روی زمین نمونه! تا شرمندهی امامش و دوستانِ زودتر سفر کردهش نباشه!
«جنگ نرم»
جنسش از جنسِ غائلهی کردستانه. این جنگ، «محمد بروجردی»ها میخواد که هم مردم را
حفظ کنه و هم فتنه و شبههی کومله، دموکرات را خنثی نماید. «مصطفی چمران»
میخواد تا خودش در تهِ خطِ خطر به دلِ دشمن بزنه و در محاصره بیفته ولی مردمِ
کردستان را از محاصرهی ضد انقلاب برهاند. مثلِ «اصغرِ وصالی» فرماندهی «دستمال
سرخها»! مثلِ «محمودِ کاوه» که خودش یک تیپ بود و تیپّی زد به نامِ «تیپِّ شهدا»؛
جنگِ نرم جنسش از جنسِ غائلهی کردستان است. ...
آدم اگر میخواد تیپ هم بزنه تیپِّ محمودِ کاوه را بزنه؛ تیپش ویژه بود؛ «تیپِ ویژهی شهدا» خودش هم شد فرماندهی این تیپ! قربون «ناصر کاظمی»! که گفت: "در این دنیا هیچ کار که اگر نکرده باشم همین اندازه بس که محمود کاوه را کشف کردم." ای جونم! قربونِ این معرفت! قربونِ برو بچههای این تیپ! قربونِ این تفکر! قربونِ همهی شهدائی که مثلِ محمود کاوه، ویژه بودند؛ قربونِ همهشون! ....
[1] با تشکر از همراهانی که زحمتِ ارسالِ فایلِ صوتیِ
این روایت را کشیدند.
[2] محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در جمع مردم قزوین در مسجد محمد رسولالله(ص) اظهار داشت: در ابتدای سالهای پیروزی انقلاب و سال نخستِ دفاع مقدس، بنیصدر که فرمانده کل قوا بود اجازهی دفاع به نیروهای انقلابی نمیداد؛ طوری که شهید جهانآرا را از اتاق جنگ دزفول به این بهانه که پاسدار است بیرون انداخت!
- ۹۴/۰۱/۱۸