تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

تمدن خاکی

تمدن خاکی حاوی اسناد و اطلاعات دفاع مقدس به لحاظ تصویری (عکس و سند)، صوتی، متنی و نوشتاری است که هدف اصلی آن تبادل اطلاعات بین کاربران و دارندگان اسناد جنگ می باشد

اینجا محلی است برای تبادل تصاویر و فیلم‌های دفاع مقدس و ایرانِ معاصر.
ما این وبسایت رو زدیم تا تصاویرِ روزگارِ جبهه و جنگ بدینوسیله در معرضِ نمایشِ عموم و علاقمندان قرار گیرد. لطفاً جهت تبادلِ اطلاعات، مجموعه‌ی ما را یاری فرمائید.

کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه

دست‌ها بالا- بی حرکت!

دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ق.ظ

یه وقتی به یه جائی می‌رسی که یهو می‌شنوی که بهت می‌گن: «سَلِّم نَفسَک»! خودت رو تسلیم کن! و تو در آن لحظه هیچ راهِ فراری نداری! چون به جائی رسیدی که دیگر محاصره شدی و بهت می‌گن هر چیزی داری بگذار زمین و تسلیم شو! و تو «باید» همه‌ی تعلقاتت را بکّنی و بریزی پائین، چون قراره که ببرَنِت!

«اسارت» یعنی جدا شدنِ از همه‌ی تعلقاتِ مادی و معنوی که تا به حال وصلِ به تو بوده!

آدم وقتی اسیر می‌شه همه چیزش رو ازش می‌گیرند! خودش می‌مونه و خودش و توانی که برای یک چنین روزی ذخیره کرده. تحملِ دورانِ اسارتش هم بستگی به همین توانِ ذخیره شده داره.

خب! اگر آدم وصلِ به دنیا باشه خیلی بهش سخت می‌گذره که از تعلقاتِ دنیائیش دست بکشه. اصلاً تحملش در حدِّ «دق» کردنه!

یه چیزِ دیگه هم که خیلی زجر آوره اینه که تو باید از همه‌ی آن چیزهائی که دوسِشان داشتی هم دور باشی! دقیقاً "همان چیزهائی را که بهشان دل‌بسته‌ بودی و علاقه مند بودی، مدت‌های مدیدی تو قلبت جا گرفته بود و با آنها مأنوس بودی ... باید همه‌ی اینها را بگذاری زمین و خِلاص!" این از آدمِ اسیر.

اما...

یه وقتی به یه جائی می‌رسی که یهو می‌شنوی که بهت می‌گن: «سَلِّم نَفسَک»! خودت رو تسلیم کن! و تو در آن لحظه هیچ راهِ فراری نداری! چون به جائی رسیدی که بهت می‌گن هر چیزی داری بگذار زمین و تسلیم شو! و تو «باید» همه‌ی تعلقاتت را بکّنی و بریزی پائین چون قراره که ببرنِت!

آزاده که باشی قبل از این مرحله از همه‌ی تعلقاتِ مادی جدا بودی. چیزی به تو وصل نبوده که حالا بخواهد از تو جدا شود! آزادگی یعنی همین! رها بودنِ از همه‌ی تعلقاتِ فانی.

آدم وقتی اسیر می‌شه همه چیزش رو ازش می‌گیرند! شخصِ آزاده، خودش هم نبوده تا حتی خودش را هم از خودش بگیرند؛ همه چیزش خدا بوده است و بس! پس خدا را نمی‌توانند از او بگیرند. از این رو آنجا که می‌شنود «سلِّم نفسَک» فریادِ «فزتُ و ربّ الکعبه» سر می‌دهد! چرا که از اسارتِ دنیا رها می‌گردد  و خودش را «عند ملیکٍ مقتدر» می‌بیند.

در دعای کمیل یک جمله هست که معنیِ امروزیِ راهیانِ نوریِ تو مناطقِ جبهه و جنگیش این می‌شه:

"دست‌ها بالا- بی حرکت!" و اون جمله این هست: "و لا یمکن الفرار من حکومتک" به خدا می‌گه که: ای خدا! راهِ فراری در حکومتِ تو نیست! به خودش هم می‌گه: پس هر چی داری بذار زمین و در این سیطره‌ی پهناورِ حکومتِ خدا دست‌هایت را ببر بالا و تسلیم شو! قبل از این که دنیا بهت بگه «سَلِّم نَفسَک»! مرگ بهت بگه! تسلیم شو/  تو دنیا رو تسلیمِ آخرت کن! تو زمین را تسلیمِ آسمان کن!

یک وقتی آدم به خودش میاد که دیگه کاری از دستش ساخته نیست. تمام!

این‌ها کُنهِ آن دعاهائیست که شهدا و رزمندگانِ «دِفاعِ مقدس» خودشان را مشغولِ بدان‌ها می‌کردند. این‌که شما شنیدید اهلِ دعا و راز و نیاز و نمازِ شب بودند؛ منظور آن اهلیتی است که در این مفاهیم گنجیده بود. اگر این‌ها را بدانیم آن وقت آن خاطرات؛ خاطراتِ جبهه و جنگ در زندگی‌مان راهبردی و جاری می‌شه. ان شاء الله

اون چیزی که به نظرِ این کمترین می‌رسد این است که شهدا دنیا رو مثلِ یک دالانی می‌دیدند که باید از آن رد شد. توی این دالان هم پر است از اشتهاها، میل‌ها و آرزوهائی که تو خیلی دوسِشان داری. هر آن چه که تو دوست داری و بدان میل می‌کنی درش هست. تو می‌توانی از آنها استفاده کنی اما حق نداری به آنها بچسبی! اصلاً همه‌ی آن چیزهائی که در آن دالان هست برای این است که تو ببینی و بهره ببری و از آنها استفاده کنی. این دالان شبیه به یک نمایشگاه است. اصلاً خودِ نمایشگاه است. تو باید از همه‌ی آنها بگذری و به انتهای خط برسی. چون بخواهی یا نخواهی ترا از این نمایشگاه بیرون می‌کنند. انتهای خط هم لختِ لختت می‌کنند که هیچ چیزی همراه نداشته باشی. دست‌ها بالا بی حرکت! همه‌ی آن محصولاتی که اشتها بر انگیز است و وسوسه کننده، بندِ به دیواره‌ی این دالان است و کنده نمی‌شود. هر چیزی هم سر جای خودش هست و تو عابرِ بینای معبرِ وصل و فصلِ این دالانی. به تو گفته‌اند که آن محصولات مالِ تو نیست. مالکِ اصلی‌اش کسِ دیگر است. ملکِ تو نیست. صاحبش طبقِ یک سری ضوابط و قواعد به تو اجازه ‌داده که از این معبرِ وصولی بگذری و این اختیارِ توست که حالا یا به سلامت بگذری و یا دستت به مالِ این دالان آلوده گردد و گرفتار آئی. تو تا جائی که توانت هست می‌توانی از آن اموالِ غیرِ منقول بهره ببری. هم مجوزِ  بهره برداری داری و هم بی اجازه می‌توانی دست به طغیان و تجاوز و دخل و تصرف و اسراف و فساد ببری. این توان در تو هست که حتی در حریمِ و معبرِ دیگران ورود کنی! اموالِ این دالان که مالِ تو نیست امانتی است که به تو سپرده‌اند و تو در گذر از این معبر باید که امین باشی اما خیانت هم در استعدادِ تو هست. به تو سپرده‌اند تا حقِ آن اموالِ امانی را به جا آوری و از خیانت بپرهیزی. هر کس که حقِ آن اموال را به جا آورد و از آنها استفاده‌ی مناسب بُرد در بیرون از دالان به بهتر از آنچه که در آن نمایشگاه دیده است و اشتها داشته است پاداش و جایزه‌ خواهد گرفت. بیرون از این دالان هم خبرنگاران و صاحبانِ رسانه از تو خواهند ‌پرسید که: "آیا حقِ آن اموال را به جا آوردی" و تو نمی‌توانی کلامی بر خلافِ آنچه انجام داده‌ای بر زبان جاری سازی! چون لحظه به لحظه‌ی اعمال و کردار و مسیرِ عبور و مرور و رفت و آمدهایت زیرِ دید و تیرِ دوربین‌های مخفیِ این دالان بوده است و از کوچک‌ترین تحرکاتت فیلم گرفته‌اند و از مخفی‌ترین اسرارت پرده بر داشته‌اند.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام که پیشوای متقیان است در این دالان گوشِ دنیا را با دستی و گوشِ مرگ را هم با دست دیگر گرفته است. دنیا و مرگ برای علی بازیچه است. گوشِ دنیا همیشه در دستِ علی است و گوشِ مرگ نیز؛ و آنها اسیر و تحتِ سیطره‌ی آقا امیرِ مؤمنان و مولای موحدانند تا در انتها، اُسرای آزادگیِ خویش را تسلیمِ آخرت کند. زمین را تسلیمِ آسمان کند. مرگ را تسلیمِ حیاتِ جاوید کند.

مفهوم و معنای جبهه همین  چیزها بود. جبهه آمدن یعنی تکیه‌گاه‌های فانی‌ات را بگذار زمین! همان چیزهائی که زمانی فکر می‌کردی می‌توانستی به آنها تکیه کنی؛ همان‌ها را رها کن! تکیه گاه چیزِ دیگر و جای دیگر است. اگر این‌ها را بدانیم جبهه را فقط در خرمشهر و هویزه و طلائیه و فکه نمی‌بینیم. سراسرِ زندگی را مبارزه و جنگ و جبهه و خط و خاکریز خواهیم دید.

ببینید قرآنِ کریم آیه‌ای در سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران دارد؛ آیه‌ی 92 که می‌فرماید:

"لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شیء فان الله به علیم"

معنیِ این آیه این است: هرگز به مقامِ نیکوکاران نمی‌رسید مگر آنکه از آنچه که دوست می‌دارید در راهِ خدا انفاق کنید! ... (و ادامه‌ی آیه) /

این آیه سرآمدِ وصیتنامه‌ی شهید «سید محمد رضا غربتیان» است؛ همین یک آیه از قرآن در ابتدای وصیتِ این شهیدِ بزرگوار کافیست تا ما راهِ هدایت را پیدا کنیم و عاقبت به خیر بشویم. دقتِ در مفهوم و معنای همین یک آیه در این تذکری که شهید «غربتیان» آن را بارِ دیگر به تاریخ و من و تو هدیه داده و گوشزد کرده است.

آقا سید محمدرضا غربتیان

شهید آقا سید محمدرضا غربتیان

 این آیه به تنهائی سردار است؛ رهبر است؛ پیامبر است؛ تیترِ ممتازِ جمیعِ دروس‌ و آئین‌های پیش برنده‌ی تعلیم و تربیت و فرهنگ و پرورش است که آی انسان‌ها! ممکن نیست به درجه و مقامِ نیکوکاران برسید به جز این‌که از هر آنچه که دوستش می‌دارید؛ از هر آنچه که عاشقش هستید؛ از هر آنچه که نمی‌توانید دل ازش بکنید؛ دل بکنید و دل بِبُرّید و دل رها کنید که:

در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است  /   خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

و از هر آنچه که دوست می‌دارید در راهِ خدا انفاق کنید. با طیبِ خاطر؛ با رضایتِ دل، از تهِ دل، بدون ذره‌ای وابستگی، در راهِ خدا ببخشید و خرج کنید؛ انفاق کنید که انفاق کردن یعنی رها شدن؛ یعنی «بی چیزِ شدنِ از دوست داشتن‌های به غیر از «او» و بی او »!! یعنی درویش شدن؛ «خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی ...» این معنای شعریِ همین یک آیه است.

خدایا «آقا سیدمحمدرضا» چی در وصیتنامه‌ش نوشته است که ما هنوز به آن مقامِ معرفتیِ درکِ ایشان نرسیده‌ایم؟!

در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است 

درویشِ خرسند هم یعنی آقا امیرِ مؤمنان و درویشی هم یعنی عَلَوی زندگی کردن و خرسندی هم یعنی مسلمان بودن تحتِ بیرقِ اسلامِ نابِ محمدی صلوات الله علیه و آله و سلم و نیز مفهوم و معنای همان جمله‌ی علی در محرابِ عبادت، در آن لحظاتِ «بعد از این روی من و آینه‌ی وصفِ جمال / که در آنجا خبر از جلوه‌ی ذاتم دادند» مفهوم و معنای همان جمله‌ی علی: «فزتُ و رب الکعبه»

  • Mohammad Abbasi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی